حکایت کینههای قدیمی از زمانهای خیلی دور باعث اتفاقات جبرانناپذیری در مقیاسهای بزرگ و کوچک بوده است. کینههایی که حتی به جنگ ملتها ختم شدند و یا باعث فروپاشی خانواده، دولتها و روابط انسانی شدند. اگر به عمق و ریشهی موضوعاتی که بذر کینه را در دل افراد کاشته نگاه کنیم گاهی مواردی را پیدا میکنیم که از سادهترین چیزها ناشی شدهاند و به اتفاقات اسفناکی ختم شدهاند. سیامک گلشیری در کتاب مهمانی تلخ داستانی رازآلود از کینهای قدیمی را روایت میکند.
تورج بعد از سالها یکی از اساتید قدیمیاش استاد رامین ارژنگ را در اتوبان میبیند. رامین ارژنگ که قبلاً باعث اخراج شدن تورج از دانشگاه شده سوار ماشین تورج میشود و صحبت میان آنها شروع میشود. تورج به استاد میگوید که گذشتهها را فراموش کرده است و حالا ازدواج کرده و زندگی مرفهی دارد. تورج با اصرار از استاد دعوت میکند تا آن شب به همراه همسرش به باغ آنها بیایند؛ اما این مهمانی که ابتدا ظاهر شیرینی دارد تبدیل به ضیافتی تلخ و هولناک میشود.
مهمانی تلخ رمان کوتاهی است از سیامک گلشیری که در ژانر رازآلود نوشتهشده است. این رمان در سالهای مختلف از سوی ناشران متفاوت منتشرشده است. در سال 1395 از سوی نشر چشمه منتشر شد و از آن به بعد با این چاپ در بازار موجود است. مهمانی تلخ همچنین نامزد دریافت جایزه بهترین رمان جشنواره مهرگان در سال 1380 بوده است. سیامک گلشیری قلم شناختهشدهای در داستاننویسی دارد. او معمولاً رمانها و داستانهای خود را به شکلی مینویسد که حس تعلیق و اضطراب به خواننده القا شود. در این رمان هم همان حس دلهره تا پایان داستان خواننده را رها نمیکند. گلشیری با توصیفات دقیق و نویسنده شبیه یک فیلم رازآلود هالیوودی خواننده را از میان صفحات کتاب به مهمانی تلخی دعوت میکند. یکی از ویژگیهایی که این رمان را مثل یک فیلم سینمایی هیجانانگیز میکند استفاده از فرمول «تعادل اولیه- برهم خوردن تعادل- تعادل ثانویه» است که نویسنده باظرافت آن را به کار گرفته است. گلشیری ابتدا جریان طبیعی از زندگی را روایت میکند اما رفتهرفته خواننده شاهد برهم خوردن این نظم و تعادل است. بهطوری که میتوان درگیری مسائل پیشبینیشده و پیشبینینشده را که باعث برهم خوردن این وضعیت شده در فصلهای میانی دید. در حقیقت نویسنده نه تنها از بعد روانشناختی بلکه از بعد اجتماعی هم داستانی پرفراز و نشیب نوشته است. میتوان کل داستان را به دریای آرامی تشبیه کرد که موجی در دل آن بلند میشود و در پایان دوباره آرام میشود. مسعود بُربُر، داستاننویس و پژوهشگر ادبی، درباره ویژگیهای آثار سیامک گلشیری گفت: سیامک گلشیری در داستانهای خود دچار برخی از آسیبهای جدی باستانشناسی معاصر نیست؛ بسیاری از نویسندگان ما تفاوت ماهوی داستان کوتاه و رمان را در نظر نمیگیرند و تصور میکنند تفاوت این دو تنها در کوتاهی و بلندی اثر است. همین باعث شده در بسیاری از آثار فارسی شاهد رمان فشرده به جای داستان کوتاه باشیم.
با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیکها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشهی نیمه پایین گفتم: « پارکوی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد. وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش میکنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد. شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمیکرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت. بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ » .« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد. گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد. کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجرهی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش میرسید. گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور میرود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشمهای ریزش پیدا بود.
سیامک گلشیری نویسنده و مترجم ایرانی متولد سال 1347 در اصفهان است. او بیش از بیست عنوان داستان نوشته و تا به امروز بیش از 5 برنده جوایز مختلف ادبی بوده است. گلشیری دوران کودکی خود را در اصفهان گذراند و در 6 سالگی همراه خانواده به تهران مهاجرت کردند. بعد از انقلاب سال ۱۳۵۹ بار دیگر به اصفهان برگشت. در اواخر دوره دبیرستان در حوزه نمایش فعالیت داشت و چندین نمایشنامه روی صحنه برد؛ اما فعالیتهای او در این حوزه با اتمام دورهی دبیرستان قطع شد. سیامک گلشیری در سال 1369 تحصیلات خود را در رشتهی زبان آلمانی آغاز کرد. در این دوره بود که او بهتدریج به ادبیات همهی کشورها علاقهمند شد و در کنار خواندن آثار نویسندگان آلمانی، به مطالعه آثار مشهور ادبیات جهان هم پرداخت. گلشیری در سال ۱۳۷۵ مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی ادبیات آلمانی اخذ کرد.
گلشیری فعالیت ادبیاش را از سال ۱۳۷۰ آغاز کرد. «یک شب، دیروقت» اولین داستان کوتاه او بود که در سال ۱۳۷۳ در مجله آدینه منتشر شد. بعد از این زمان بود که گلشیری به طور جدی در مجلات مختلف ادبی، مثل آدینه، گردون، دوران، کارنامه، زنده رود، زنان، کلک و چندین و چند مقاله در روزنامههای مختلف نوشتههای خود را منتشر کرد؛ اما نقطهی عطف سال کاری او را میتوان سال 1377 محسوب کرد. چرا که در این سال اولین مجموعه داستانش با عنوان از عشق و مرگ منتشر شد.
گلشیری تاکنون نزدیک به بیست رمان و چند مجموعه داستان منتشر کرده است و پنج بار موفق به دریافت جایزه ازجمله برنده دیپلم افتخار بهترین ترجمه کتاب کودک و نوجوان، برنده جایزه بهترین رمان کتاب سال مهر و بیش از ده بار نامزد جوایز مختلف ادبی بوده است. رمانهای پنجگانه خونآشام را که در فهرست کاتالوگ کلاغ سفید کتابخانه بینالمللی مونیخ سال ۲۰۱۴ جای گرفته، پرفروشترین مجموعه رمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران لقب دادهاند. سیامک گلشیری سالهاست است که در دانشگاهها و مراکز مختلف داستاننویسی تدریس میکند.
بیشتر داستانهای گلشیری در قالب ژانر وحشت هستند. او برای کودک و نوجوان هم در ژانر وحشت نوشته است. او دربارهی گرایش کودکان و نوجوانان به ژانر وحشت کدام میگوید: «اگر قصه ما جذاب باشد، خواننده پیدا میکند و این یه سبک و گونه آن بداستان، ارتباط ندارد؛ بنابراین اگر نوجوانان، ژانر وحشت را بیش از گونههای دیگر دوست دارند به این خاطر است که داستانهای وحشتناک، جذاب و پرتعلیقاند؛ برای مثال، آنچه «فرانکنشتاین» اثر مری شلی را خواندنی میکند، همین است. قصه، آنقدر پرکشش است که خواننده، نمیتواند رهایش کند و تا پایان کتاب، یکنفس، ماجراها را دنبال میکند». از رمانهای گلشیری برای نوجوانان میتوان به «اولین روز تابستان»، «آرش و تهمینه»، «بردیا و ملکه سرزمین عاج»، «خانهای در تاریکی»، «داستان انتقام» و «رمانهای پنجگانهی خونآشام» هستند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 984.۵۱ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 142 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۴:۴۴:۰۰ |
نویسنده | سیامک گلشیری |
ناشر | نشر چشمه |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۵/۰۹/۲۴ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 32,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
کتاب خوبی بود.سیر داستانی جالب و قابل پیگیری داشت! اینکه یک نفر یه کینه قدیمی از یه استاد دانشگاه داشته و بعد اتفاقی اون استاد به تورش می خوره و وقایع بعدش که تو باغ اتفاق می افته باعث میشه برای خواننده ا ین سوال ایجاد بشه که بعدش چی میشه؟! طرف می خواد چیکار کنه با اون استاد؟! چرا اینجوری رفتار میکنه؟! و البته این نکته رو می فهمونه که تو زندگی نباید برای خودمون دشمن تراشی کنیم!
برای نظر استاد عزیزم که پیشنهاد خواندش را داده بود بسیااااار ارزش قایلم . کتاب وقایع رو بسیار عینی توضبح داده بود جوری که من خودم رو در جای ج ای قصه فرض میکردم. اما کتاب رو از جهاتی دوس نداشتم و ب کسی پیشنهادش نمیدم . تمام سراسر داستان داشتم قالب تهی میکردم از ترس از حرکات تورج و حماقت رامین که همراه کسی شد که هیچ شناختی ازش نداشت.
داستان جالبی نبود. خواندنش رو به هیچکسی پیشنهاد نمیکنم. بیادماندنیترین دیالوگ رامین: &#۳۴;با خودم گفتم چرا قبول کرده بودم بیایم وسط ا ین جهنم آن هم با زنم&#۳۴; بیادماندنیترین دیالوگ ماهرخ: &#۳۴;رامین!&#۳۴; شخصیت تورج جالب بود و دیالوگها فورشدواینگهای جالبی داشت.
حقیقتا ارزش خوندن نداشت از کتاب ۱۵۰ صفحه ای ۱۰۰ صفحش فقط توضیحات اضافی بود و اصلا قابل مقایسه با کارهای دیگه سیامک گلشیری نیست با اینکه از قلمشون خیلی لذت میبرم ولی این کتاب واقعا سطحی و بود و اخرش خیلی سریع تموم شده بود بدون اینکه هیچ ربطی به موضوع کلی داشته باشه.
متفاوت ترین رمان ایرانی ای که خوندم. به عنوان یه رمان ماجراجویانه واقعا قشنگ بود. اصلا باورم نمیشه یه نویسنده ایرانی بدون استفاده از عشق های تصنعی این قدر قشنگ بنویسه. خیلی خوب بود. البته اگه دوست دارین رمانی بخونین که آخرش خوب تموم بشه توصیه نمیکنم
خیلی قشنگ بود ❤️ ولی اینکه خیلیا نوشتن قضاوت استاد عجولانه بود یه نظرم درست نیس طرف یه آدم روان پریش بود با قمه، خب باید استاده از خودش دفاع میکرد نمیشد که وایسه تا ببینه واقن میخاد بکشه یا فقط توهم زده
به نظر من خیلی سطحی بود حتی دیالوگ ها ضعیف بود نویسنده انگار عجله داشته برای نوشتن و تمام کردن.یک جوری داستان رو به پایان رسوند که من همش منتظر دنباله اش بودم خیلی خیلی ضعیف
نه کتاب خیلی خوبیه نه کتاب خیلی بدی، داستانش غافلگیر کننده نیست و از اول داستان ماجرا رو میشه حدس زد، ولی در کل بدم نیست، توصیف های کتاب دقیق هستش
من دوست نداشتم. خیلی داستان سطحی و دور از ذهنی بود.با اینکه به سفارش یک نویسنده خواندم ،ولی کتاب مورد پسندی برای من نبود
کتابی یه فضای سنگین هنوزم استاد قضاوت عجولانه داشت و اشتباه کرد ادم ها گاهی فکر میکنند عوض شدند ولی در حقیقت همانی ادم قبلی هستند