این کتاب به مرور و بررسی عمدهی سرفصلهای محوری در فلسفهی اروپایی میپردازد. صدالبتّه، موضوعاتی همچون شناخت، متافیزیک، هستیشناسی، اخلاق و سیاست همگی مرتبط به یکدیگرند. با این حال، هر سرفصل در بخش بهخصوصی از کتاب مورد تأکید خاص قرار گرفته است. این کار به خواننده امکان میدهد تا طبیعت سرفصلهای فلسفی متمایز ولی مرتبط به هم را دریابد. سرفصلِ زیربنایی که ساختار این کتاب را منسجم نگاه میدارد، «سوژه» و یا همان «خود» است. بنابراین فصل یکم با نظریهی سوژهـ محورِ دکارت درمورد شناخت آغاز شده و بحثهای متعاقب آن را در آثار لاک، هیوم و کانت بررسی میکند. فصل دوم رویکردی به برداشتی اجتماعیتر و تاریخیتر از شناخت را مورد بحث قرار میدهد که متفکرانی همچون هگل، نیچه، آدورنو و هورکهایمر ارائه کردهاند. اهمیت این برداشت در فهم ما از «خود» نیز مورد تحلیل واقع میشود. فصل سوّم توصیفی از رویکردهای هستیشناسانهی هایدگر، دُلوز و گاتاری فراهم میآورد و کارهای ایشان را با مسائل مطرح شده در فصل دوم ربط میدهد. فصل چهارم به بررسی مسئلهی اخلاق در آثار هایدگر متأخّر، و آثار لویناس و دریدا میپردازد. این متفکّران دیدگاهی ضدّـ انسانمحورانه دارند که از نوع رویکردشان به موضوع سوبژکتیویته برمیآید. در فصل پنجم، برخی موضوعات اصلی نظریهی سیاسی، آنگونه که در تفکّر لیبرال کلاسیک، مارکسیسم آلتوسری، نظریهی قدرت نیچهای و آثار فوکو و لیوتار آمده است، مورد ملاحظه قرار میدهد. این فصل مشتمل بر بررسی اجمالی پاسخ هابرماس و آپل به آثار لیوتار و رویکردهای فمینیستی به فلسفه است که ایریگاره و لودوف عرضه میکنند. موضوع مورد علاقهی اصلی در این فصل، اهمیت سیاسی دیدگاههای مختلف دربارهی «خود» است. پسگفتار برخی نکات را درمورد طبیعت پژوهش فلسفی مطرح میسازد. اگر گرایشی در این کتاب قابل پیگیری باشد، آن را باید در این واقعیت جستوجو کرد که بسیاری از متفکّرانی که درموردشان بحث شد خواستار فاصله گرفتن تدریجی از تلقّی بیزمان بودن سوبژکتیویتهاند.