لوفور، در ماتریالیسم دیالکتیکی (۱۹۳۹)، در حالی به تحلیل اقتصاد سیاسی مارکسی میپردازد که از استالینیسم و حزب کمونیست رویگردان شده بود. بدون شک او (افزون بر سیاستهای استالین) به جزماندیشی و راستکیشی واکنش نشان میداد و این واکنش در خوانش انتقادی سرمایه مارکس بازتاب یافت. لوفور، یادآور میشود که سرمایه کتابی است درباره زمان کتابی درباره حصول و گردش ارزش اضافی. لوفور، بر آن بود که اقتصاد سیاسی مارکسی، جنبه مادیِ تولید را نادیده گرفته است: به این معنا که جهان کالاها افزون بر زمان، در فضا نیز وجود دارد. او در سال ۱۹۳۹ اعلام کرد که دیالکتیک افزون بر اینکه زمانمند است، فضامند نیز هست و اینکه چنین فهمی، پرتو جدیدی را بر نظام مارکس میتاباند. لوفور به معنی واقعی کلمه، به بُعد مادی دیالکتیک راه میبرد. از دید او کنشگریِ تولیدیِ سرمایهداری، فضایی را به وجود میآورد و به بیان دیگر، به نوعی مادیت میانجامد. گذشته از این، این «فضا» مانند دیگر مقولات اندیشه مارکسی (پول و نیروی کار) انتزاعی انضمامی است؛ به بیان دیگر، فضا هم فراورده مادی روابط اجتماعی (انضمامی) است و هم نمود این روابط؛ یعنی خود یک رابطه (انتزاع) است. فضا، همسنگِ زمان، بخشی از روابط اجتماعی است. کوتاهسخن اینکه لوفور، با بهکارگیری اندیشه مارکسی در خصوص مارکس به بینشهایی دست یافت که اقتصاد سیاسی مارکسی را متحول و از جزماندیشی رها کرد. تحلیل مارکسیِ سرمایهداری، با درنظرگرفتن فضا، دیگر هرگز آن چیزی نخواهد بود که تا پیش از این بوده است.