مثنوی «روز و شب» که به بحر خفیف مخبون، بر وزن حدیقه سنایی، سروده شده مناظره یا پیکاری است به زبان حال میان شب و روز. نزاری خود تصریح کرده است که این مثنوی را در شب نوروز، مطابق جمادیالثانی سال ۶۹۹، سروده و به عنوان تحفهای نوروزی به شاه علی شمسالدین، پادشاه بیرجند و خوسف و اطراف آن، تقدیم کرده است. زمانی که او این مثنوی را میسرود سنش از پنجاه گذشته بود (بیت ۴۹۴). دو قرن پیش از نزاری، اسدی طوسی قصیدهای سروده بود متضمن مناظرهای میان همین دو شخصیت زبان حالی. ولی منظومه نزاری مثنوی است و ابیات او نیز بمراتب بیش از ابیات قصیده اسدی است. استدلالهای روز و شب هم در این دو اثر فرق دارند و لذا به نظر نمیآید که نزاری از قصیده اسدی متأثر شده باشد.
مثنوی نزاری، مانند اغلب مثنویهای داستانی، با ابیاتی در توحید و ستایش باری تعالی و نعت پیامبر اکرم(ص) آغاز میشود و سپس شاعر به مدح ممدوح خود شمسالدین علیشاه نیمروز و پسرش شاهزاده تاجالدین ابوالمعالی محمّد بن علی میپردازد (ابیات ۷۳-۴۵) و آنگاه سبب نظم مثنوی را بیان میکند. به دنبال گفتوگوی شب و روز با واسطه باد صبا، شاعر باز هم به شاه اظهار بندگی میکند و سپس حکایتی رمزی درباره قطبالدین حیدرزاوه میآورد و از بخت بد و بیدولتی خود مینالد و به شاه میگوید که اگر او اجازه دهد توبه میکند و گوشهنشین میشود. در خاتمه، شاعر تاریخ سرودن مثنوی و تعداد ابیات آن را ذکر و بار دیگر شاه را دعا میکند.