
کتاب بهترین آواز
نسخه الکترونیک کتاب بهترین آواز به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
نقد و بررسی کتاب بهترین آواز
درباره کتاب بهترین آواز
کتاب «بهترین آواز» نوشتهی «پی. جی. وودهاوس» شامل چندین داستان کوتاه است. داستان اول آن بانام «جیوز و فاجعهی قریب الوقوع» Jeeves and the Impending Doom اولین بار در دسامبر سال 1926 در نشریهی The Strand Magazine در انگلستان و پس از آن در ژانویهی سال 1927 در نشریهی general interest magazine منتشر شد. این داستان دربارهی پسری جوان و پولدار و صاحبمقام است که همراه با خدمتکارش جیوز زندگی میکند. آنها زندگی روتین و معمولی دارند تا اینکه پسر جوان برای اقامت سه هفتهای در خانهی عمهاش در وولهام چرسی در حومهی هرتس فراخوانده میشود. سفر او و سکونتش در این خانه معما و اتفاقی عجیب و به دور از مهر و محبت عمه آگاتا Aunt Agatha را رقم میزند. پسر جوان پیش از آنکه خانه را ترک کند، تلگرامی عجیبوغریب دریافت میکند و به فکر فرو میرود. این نامه هیچ امضا و نشانی ندارد ولی از حضور این پسر در خانهی عمه اطلاع دارد. پسر جوان پس از این تلگرام با فکری مغشوش به سمت خانه عمهاش میرود و ناگهان متوجه حضور آقای فیلمر A. B. Filmer وزیر کابینه در آنجا میشود. حضور فیلمر و عمه در این خانه ادامهی داستان «جیوز و فاجعهی قریب الوقوع» را شکل میدهد.
درباره پی. جی. وودهاوس
«پی. جی. وودهاوس» P. G. Wodehouse نویسندهی انگلیسی در تاریخ 15 اکتبر سال 1881 در گیلفورد به دنیا آمد. او دوران نوجوانیاش را در کالج دالیتچ Dulwich College لندن گذراند و پس از آن در بانک مشغول به فعالیت شد. «وودهاوس» به کار کارمندی علاقه نداشت و در زمان فراغتش به نوشتن روی آورد. رمانهای ابتدایی او بیشتر مناسب مدرسه و فضای نوجوانها بود اما باگذشت زمان او به داستانهای طنز روی آورد و چندین شخصیت برجسته خلق کرد که طی سالها برای عموم مردم آشنا شدند. یکی از شخصیتهای معروف این نویسنده «برتی ووستر» Bertie Wooster پرمغز و نوکر ساکت او «جیوز» است که در داستان اول کتاب «بهترین آواز» نیز حضور دارد.
بیشتر داستانهای «پی. جی. وودهاوس» در انگلیس جریان دارد اگرچه او بیشتر زندگی خود را در آمریکا گذراند. او در طول و بعد از جنگ جهانی اول یک مجموعه کمدی موزیکال تئاتر برادوی Broadway Theatre همراه با «جروم کرن» Jerome Kern و «گای بولتون» Guy Bolton نوشت که نقش مهمی در پیشرفت تئاترهای موزیکال آمریکایی داشت. او در دههی سی نوشتن برای مترو گلدوین مایر Metro-Goldwyn-Mayer بهاختصار امجیام، یکی از شرکتهای معتبر تهیه و تولید فیلم آمریکایی را آغاز کرد و بیش از پیش به شهرت رسید. او در میان درخشش و شهرتش در داستاننویسی و فیلمنامهنویسی مدت یک سال را در زندان آلمان به سر برد و هیچگاه پس از آن به انگلستان بازنگشت. او از سال 1947 تا زمان مرگش را در آمریکا زندگی کرد و در سال 1955 تابعیت دوگانه انگلیس و آمریکا را گرفت. ازجمله برخی آثار «پی. جی. وودهاوس» که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به «مردی که دو پای چپ داشت» و «موج جنایت در بلندینگز» اشاره کرد که نسخهی صوتی و الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
ترجمه کتاب بهترین آواز به زبان فارسی
کتاب «بهترین آواز» نوشتهی «پی. جی. وودهاوس» با ترجمهی «بابك واحدی» از سوی انتشارات کتابسرای تندیس در سال 1389 منتشر شد که نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «بابك واحدی» مترجم ایرانی علاوهبر رمان و داستانهای بینالمللی ترجمهی کتابهای موفقیت و توسعه فردی را نیز در کارنامهی کاریاش دارد. ازجمله آثار ترجمه شدهی دیگر او میتوان به «آهن ـ پتاسیم ـ نیکل» نوشتهی «پريمولوی»، «پوپولیسم چیست؟» نوشتهی «مولر» و «خدمت تخصص ماست» نوشتهی «دن.جی ساندرز» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
در بخشی از کتاب بهترین آواز میخوانیم
و به این ترتیب آنچه، در مقایسه با زندگانی تقریباً پرماجرایم، میتوانم با اطمینان دلگیرترین مسافرت تمام عمرم بخوانم آغاز شد. رنج جانکاه از دست دادن کوکتل جانبخش پیش از شام؛ ضرورت دردناک اینکه، هر وقت دلت سیگار میخواهد، مجبور باشی کف اتاق خواب دراز بکشی و دود را بدمی توی لولهی بخاری؛ ناراحتی مدام دیدن عمه آگاتا در جاهایی که اصلاً انتظارش را نداری؛ و خراشی که معاشرت با عالیجناب ای. بی. فیلمر در روح و روانت میاندازد، باعث شد زیاد طولی نکشد که من برترام از این وضعیت به تنگ آیم، وضعیتی که تا آن موقع تصورش را هم نمیکردم.
هر روز با عالیجناب گلف بازی میکردم، و تمام طول بازی از خشمی که بالاخره توانستم برش چیره شوم، لبهایم را میگزیدم و مشتم را چنان میفشردم که بندانگشتانم سفید میشدند. عالیجناب چندتایی از این مزخرفترین بازیهایی را که به عمرم دیده بودم با حرفهایی قطع کرد که، راستش را بخواهید، کاسهی صبرم را لبریز میکردند؛ و روی هم رفته، کمکم داشت دلم به حال خودم میسوخت. یکشب که در اتاقم بودم و داشتم بیمیل تاکسیدویم را میپوشیدم تا برای عصرانه آماده شوم، بینگوی جوان پاورچین وارد اتاق شد و مشکلات خودم را از یادم برد.
چون وقتی پای مشکلات رفیقی به میان میآید، ما ووسترها دیگر به خودمان فکر نمیکنیم و اینکه بینگوی بیچاره تا زانو غرق گرفتاری بود از اینجور ظاهر شدن یکبارهاش پیدا بود... مثل گربهای که تازه طعم آجرپارهای را چشیده باشد و انتظار یکی دیگر را میکشد.
بینگو روی تخت خواب نشست و چند لحظه سکوتی مرگبار در هوا پراکند و بعد گفت: «برتی... جیوز هنوز کلهاش خوب کار میکنه؟»
«به گمونم ذهنش هنوز خوب پرواز میکنه. سلولهای خاکستری ت چه طورن جيوز؟ هنوز دست به پروازشون خوبه؟»
«بله، ارباب.»
بینگوی جوان گفت: «خدا رو شکر... چون میخوام ازت مشورت بگیرم. اگه آدمای باهوش و خوشفکری مثل تو راهی پیدا نکنن، اسمم به لجن کشیده می شه.»
از سر همدردی پرسیدم: «چی شده، رفیق قدیمی؟»
بینگو روتختی را چنگ زد.
بهتون می گم. اینم می گم که چرا تو این خونهی طاعون زدهام و دارم به یه بچه که درس زبان لاتین و یونانی لازم نداره بلکه باید با چماق گذاشت وسط فرق سرش، درس میدم. برتی، من اومدهم این جا، چون چارهی دیگهای نداشتم. رزی درست قبل اینکه بره آمریکا، تصمیم گرفت من این جا بمونم و مواظب پیک باشم.
نظرات کاربران درباره کتاب بهترین آواز