موضوع رمز در سنتِ معرفت انسانی همیشه جالب توجه بوده است و از این میان رمزِ آینه ویژگی منحصری دارد. با پسزمینهی دغدغهی دایمی، دو سال پیش بود که خواندن مقالهای از تیتوس بورکهارت در مورد رمز آینه که در مجموعهی «جام نو و می کهن» به کوشش آقای دهقان به چاپ رسیده بود، باعث شد تا با نگاهی جامعتر به موضوعِ آینه بپردازم. بلافاصله بعد از خواندن این مقاله به یاد کاردستیای افتادم که دورهی اول راهنمایی همراه برادرم با تمامِ وجود وقت صرف کرده و ساخته بودیم. داخلِ جعبهی کوچکی، دو قطعه آینه روبهروی هم تعبیه کردیم. قوطی، کاملا سر بسته بود و تنها با دو روزنه از ضلعهایی که آینه چسبیده بود امکان رویتِ داخل بود. اما بدونِ نور کافی آینهها خوب نشان نمیدادند. از اینرو درست میانِ دو آینه قطعهی شمعی قرار دادیم که هم نقشِ صاحبتصویرِ میانِ دو آینه را داشت و هم منبعِ نور را. اعجاز و اعجاب اتفاق افتاده بود: عکسِ شمع در هر دو آینه میافتاد و داخلِ یکدیگر باز میتابید؛ دوباره عکسهای بازتابیده در درونِ هم میافتادند و به همینترتیب. بینهایت تصویر داخلِ آینهها تشکیل شده بود. عکسِ شمع را با تمامِ ولعی که داشتیم تعقیب میکردیم تا بتوانیم تعدادشان را بشماریم. اما چشمها دیگر از طاقت میافتادند و جز حیرت و شعف و شعف و حیرت چیزی عاید نمیشد.