در طول تاریخ هنرمندان بسیاری آمدهاند و رفتهاند و آثار بسیاری از خود به جا گذاشتهاند. از میان این آثار تعداد اندکی از آنها وجود دارند که توانستهاند بسیار اثر گذار باشند، ردپای این آثار در آثار هنرمندان و نویسندگان پس از خودشان پیداست و تاثیر عمیقی در تاریخ فرهنگ و هنر داشتهاند . یکی از این آثار بسیار برجسته که در تاریخ هنر هلند میدرخشد نقاشی دختری با گوشواره مروارید اثر یوهانس ورمر است. این نقاشی منبع الهام هنرمندان زیادی بوده است. تریسی شوالیه با الهام از این اثر رمان زیبایی نوشته است که خواننده را مجذوب خود میکند.
دختری با گوشوارهی مروارید سال 1999 منتشر شد و نویسندهاش تریسی شوالیه را به شهرت رساند. خانم شوالیه سال 2000 برای این رمان برندهی جایزهی Barnes and Noble Discover شد.
تریسی شوالیه این رمان را از زبان گرت دختری نوشته است که به خدمتکاری در خانهی نقاش هلندی، یوهانس ورمر میرود. این دختر یکی از کسانی است که این احتمال وجود دارد پرترهی دختری با گوشواره مروارید متعلق به او باشد. خانم شوالیه از این موضوع به عنوان سوژهی اصلی کتابش استفاده کرده است و داستانش را بر بستر واقعیت زندگی یوهانس ورمر پرورانده است.
تمام داستان در دلف، شهر محل اقامت نقاش و خانوادهاش اتفاق میافتد. رمان جایی آغاز میشود که یوهانس ورمر و همسرش کاتارینا به خانهی پدر و مادر گرت میآیند تا او را ببینند. آنها به دنبال خدمتکاری برای خانه میگردند. پدر گرت کاشی سازی است که بر اثر حادثهای بیناییش را از دست داده و از کار افتاده شده است. خانوادهی گرت در شرایط اقتصادی بسیار بدی به سر میبرند، بنابراین تصمیم میگیرند دخترک 16 ساله به عنوان خدمتکار مشغول کار شود. گرت دختری مذهبی است و از اینکه باید به خانهی کاتولیکها برود احساس چندان خوشایندی ندارد. خانوادهی ورمر موافقت کردهاند او روزهای یکشنبه به خانه برگردد. در ادامهی داستان گرت توجه ارباب را به خود جلب میکند و اجازه پیدا میکند کارگاه نقاشی ارباب را تمیز کند. از آنجایی که یوهانس ورمر اجازهی ورود اعضای خانه به کارگاهش را نمیدهد این مسئله حساسیت برانگیز میشود. تا اینکه نقاش تصمیم میگیرد پرترهی دخترک را نقاشی کند، او از گرت میخواهد گوشوارههای مروارید همسرش را بیاویزد و به جای مدل بنشیند...
رمان دختری با گوشواره مروارید به بیش از 38 زبان ترجمه شده است و 5 میلیون نسخه از آن در سراسر جهان فروخته شده است.
یوهانس ورمیر سال 1632 در شهر کوچک دِلف در هلند متولد شد. او یکی از نقاشان دورهی باروک است که بیشتر نقاشیهایش روزمرگیهای طبقهی متوسط جامعهی هلند را نشان میدهد. آنچه از آثار باقی مانده از او پیداست این است که بیشتر این نقاشیها در اتاق کوچک خانهاش کشیده شدهاند. در بسیاری از این نقاشیها مبلمان و لوازم یکسانی وجود دارد که به شکلهای مختلفی چیدهشدهاند و حتی گاهی مدل نقاشیها یکسانند. ورمر در طول زندگیش نقاش چندان پرکاری نبود و به همین دلیل هم وضع مالی مناسبی نداشت. تا کنون 34 نقاشی به ورمر نسبت داده شده است. معروف ترین اثر او دختری با گوشواره مروارید است، تابلوهای «دختر شیردوش»، «چشم انداز دلف»، «بانویی با گردنبند مروارید» و «مسیح در خانهی مارتا و مریم» از دیگر آثار این نقاش هلندی است. یوهانس ورمر 15 دسامبر 1675 در چهل و سه سالگی در زادگاهش درگذشت.
نقاشی دختری با گوشواره مروارید یکی ازآثار مهم تاریخ هنر هلند است که یوهانس ورمر بین سالهای 1665 تا 1675 آن را خلق کرده است. این نقاشی کوچک که ابعادی معادل 39 در 44.5 سانتیمتر دارد، اکنون در موزهی مائوریتشیوس(mauritshuis) در لاهه نگهداری میشود. این نقاشی منبع الهام نویسندگان و هنرمندان زیادی در قرنهای گذشته بوده است. تابلوی دختری با گوشوارههای مروارید پرترهی دختر جوانی است که موهایش را کاملا پوشانده و ابروهایش را تراشیده است و گوشوارهی مروارید بزرگی به گوش دارد. لباس و حجاب او برای قرن هفدهم هلند نامتعارف به نظر میرسد. این نقاشی با دیگر نقاشیهای ورمر یک تفاوت اساسی دارد. در تمام نقاشیهای یوهانس ورمر محیط پیرامون سوژه هم رسم شده است و مبلمان، پرده یا پنجرهای در تصویر به چشم میخورد. اما نقاشی دختری با گوشوارهی مروارید تنها نقشی از چهرهی زن جوانی در یک صفحهی تاریک است. حدسهای زیادی دربارهی هویت این دختر وجود دارد که هیچ کدام تایید نشدهاند. بعضی از کارشناسان معتقدند یکی از دختران ورمر سوژهی این نقاشی بوده است و دیگران میگویند او تصویر دختر خدمتکار خانهاش را نقاشی کرده است. تریسی شوالیه رمانش را براساس فرض دوم نوشته است.
فیلم دختری با گوشواره مروارید با الهام از نقاشی یوهانس ورمز و بر اساس رمان تریسی شوالیه سال 2003 در لوکزامبورگ ساخته شد. کارگردانی این اثر را «پیتر وبر» کارگردان و نویسندهی بریتانیایی بر عهده داشته است. «اسکارلت جوهانسون» بازیگر معروف آمریکایی نقش گرت را در این فیلم بازی کرده است. او برای بازی در این فیلم ابروهایش را تراشیده بود تا شباهت بیشتری با نقاشی یوهانس ورمرداشته باشد. فیلم دختری با گوشواره مروارید کاندید جوایز بسیاری شده است، این فیلم برای فیلمبرداری، کارگردانی هنری و طراحی لباس نامزد جایزهی اسکار شد. «ادواردو سرا » برای فیلمبرداری این اثر برندهی جوایزی چون «جوایز فیلم اروپا»، «کامریج»، «انجمن منتقدان سن دیگو» و«جشنواره بین المللی فیلم سن سباستین» شده است.
تریسی شوالیه نویسندهی آمریکایی- انگلیسی رمانهای تاریخی سال 1962 در واشنگتن به دنیا آمد. پدرش بیش از سی سال عکاس روزنامهی آمریکایی واشنگتن پست بود. او مادرش را در کودکی از دست داد.
تریسی شوالیه سال 1980 تحصیلات دانشگاهیش را در کالج ابرلین در ایالت اوهایو آغاز کرد. او پس از پایان تحصیلاتش به انگلستان رفت و آنجا ساکن شد. او مدرک کارشناسی ارشدش در نویسندگی خلاق را از دانشگاه ایست آنجلیا در «نورویچ» انگلستان دریافت کرده است. تریسی شوالیه پیش از نویسندگی به عنوان ویراستار در موسسات و انتشارات های مختلفی فعالیت کرده است.
اولین کتاب او به نام «the virgin blue» سال 1997 منتشر شد. تریسی شوالیه دوسال بعد دختری با گوشواره مروارید را نوشت. در مجموع 8 کتاب از او منتشر شده است که از میان آنها میتوان به «سقوط فرشتگان»، «نور شعلهور» و «آخرین فراری» اشاره کرد که همگی در فیدیبو در دسترسند.
دختری با گوشواره مروارید؛ ترجمه و انتشار در ایران
دختری با گوشواره مروارید را اولین بار «گلی امامی» در ایران ترجمه کرده است. ناشر این ترجمه انتشارات چشمه است. ترجمهی گلی امامی از دختری با گوشواره مروارید را میتوانید از فیدیبو تهیه کنید. «طاهره صدیقیان» نیز این کتاب را به فارسی برگردانده و انتشارات کتابسرای تندیس روانهی بازار کتاب ایران کرده است. خرید کتاب الکترونیک این ترجمه برای اندروید، با قیمت مناسب در همین صفحه ممکن است. کتاب صوتی این رمان نیز منتشر شده است.
حرفهایش باعث حیرت من شد، اما وقتی به چشمانش نگاه کردم و در آنها گرسنگی را دیدم، دریافتم که چرا غرورش را کنار گذاشته است، این گرسنگی را پسر یک قصاب میتوانست بر طرف کند.
دست کم در مورد دروغی که جلوتر گفته بودم سوالی نکرد. نمیتوانستم به آنها بگویم چرا تانِکی از من عصبانی است. آن دروغ، دروغی بسیار بزرگتر را پنهان میکرد. مجبور میشدم بیش از اندازه توضیح دهم. تانِکی فهمیده بود بعداز ظهرها که میبایست مشغول خیاطی باشم، چکار میکنم.
من به ارباب کمک میکردم.
دو ماه پیش شروع شده بود. بعد از ظهری در ماه ژانویه، کمی بعد از تولد فرانسیسکو. هوا سرد بود.فرانسیسکو و یوهان هر دو بیمار بودند. سرفه میکردند و به سختی نفس میکشیدند. کاتارینا و دایه کنار آتش رختشوی خانه به آنها رسیدگی میکردند و بقیه ما نزدیک آتش آشپزخانه نشسته بودیم.
فقط او آنجا نبود. بالا بود . به نظر نمیرسید که سرما بر او تاثیر بگذارد.
کاتارینا آمد و در درگاه میان آشپزخانه و رختشوی خانه ایستاد. گفت:«کسی باید به عطاری برود.» صورتش سرخ شده بود:«مقداری دارو برای پسرها میخواهم.» مستقیما به من نگاه میکرد.
معمولا من آخرین نفری بودم که برای چنین کاری انتخاب میشدم. رفتن به عطارری مثل خرید از قصابی یا ماهیفروشی نبود- وظایفی که کاتارینا پس از تولد فرانسیسکو همچنان به عهدهی من گذاشته بود . عطار پزشکی مورد احترام بود و کاتارینا و ماریاتین دوست داشتند خودشان به آنجا بروند. چنین تجملی برای من مجاز نبود. هرچند در هوای به این سردی، هر وظیفهای به کم اهمیتترین عضو خانه سپرده میشد. برای اولین بار مرته و الیزابت نخواستند مرا همراهی کنند. خودم را در شنل و شالی پشمی پیچیدم و کاتارینا به من گفت از عطار گل خشک اقطی بخرم. کورنلیا در اطرافم میچرخید و مرا تماشا میکرد که گوشههای شال را به هم گره میزدم...
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۵۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 269 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۸:۵۸:۰۰ |
نویسنده | تریسی شوالیه |
مترجم |