کتاب «مرد دربند» مجموعهای از داستانهای کوتاه و معروف اروپایی است که به همت «اسدالله امرایی» گردآوری و ترجمه شده است. «آدم برفی» یکی از داستانهای این مجموعه نوشتهی «اسلاومیر مروژک» نمایشنامهنویس و نویسنده لهستانی است. این نویسنده از سال 1958 انتشار آثارش ازجمله نقد کتاب، کاریکاتور و داستان کوتاه را آغاز کرد و به نویسندهای معروف که آثارش بازتابی از مسائل تاریخی و سیاسی بود در اروپای شرق تبدیل شد. داستان دیگر کتاب «مرد دربند» به نام «آخرین دیدار با آقای بیمار» نوشتهی «جیووانی پاپینی» شاعر و رماننویس ایتالیایی قرن بیستم است. یکی از داستانهای معروف دیگر این مجموعه به نام «کاردانداز» به «هاینریش بل» نویسندهی نام دار آلمانی تعلق دارد که در سال 1972 برندهی جایزهی ادبی نوبل شد. این داستان روایت «یوپ» است که به هنرنمایی با چاقو و کارد مشغول است و از این راه درآمد دارد. داستان دیگر کتاب «مرد دربند» به نام «جنگ» نوشتهی «میلوان جیلاس» سیاستمدار و نویسندهی صربستانی است که تمام عمرش را به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی مشغول بود. این نویسنده براساس زندگی زیستهاش در طول جنگ جهانی دوم داستان «جنگ» را به نگارش درآورده است که مملو از توصیفهای واقعگرایانه از آن دوران سیاه و نابسامان است.
کتاب «مرد دربند» مجموعهای ارزشمند از ادبیات اروپا است که خواننده را در مدتزمان کوتاهی با بیشمار نویسندهی تأثیرگذار ادبیات اروپا آشنا میکند. برخی از داستانهای دیگر این کتاب عبارتاند از «کبوترهای ایلیا» نوشتهی «هانس بندر» Hans Bender، «مردان سبز کوچک» نوشتهی «گونتر کنرت»، «داستان پسر بیوه زن» نوشتهی «مری لاوین» و «وزیر سازش ناپذیر» نوشتهی «جفری آرچر». خواندن این آثار شما را با نثر نویسندگان گوناگون آشنا میکند و به شما توانایی انتخاب نویسنده و ژانر موردعلاقهتان را میدهد.
کتاب «مرد دربند» را انتشارات افراز با ترجمهی «اسدالله امرایی» در سال 1387 منتشر کرده است که در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است. «اسدالله امرایی» مترجم و نویسندهی ایرانی در تاریخ یک اردیبهشت سال 1339 در شهر ری به دنیا آمد و در جوانی تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی را دنبال کرد. او از دههی شصت همکاریاش با نشریات را آغاز و زندگیش را وقف ترجمهی کتاب کرد. او تا امروز بیش از دهها کتاب از نویسندگان به نام دنیا ازجمله «گابریل گارسیا مارکز» و «ژوزه ساراماگو» ترجمه کرده است ازجمله برخی آثار او میتوان به ترجمهی کتابهای «داستان ناگهان»، «برفهای کلیمانجارو»، «مردان بدون زنان»، «خزان خودکامه» و «کوری» اشاره کرد که نسخهی الکترونیک و صوتی آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای مطالعه و دانلود موجود است.
بالای پلهها که جای حرف زدن نبود، با هم راه افتادیم، خواهر اکتاو گفت: «پاپا رفته باشگاه، همان بازی موردعلاقهاش! امسال وضعش خیلی خوب شد! قیمت گندم بالا رفته و محصول هم خیلی بیش از انتظار بود. بالاخره جنگ فایدههایی هم داشت! این رومانی پهناور! این رومانی بزرگ، جان تازهای گرفته است.» شانهبهشانهی همقدم میزدیم. چند قدمی که رفتیم، دربارهی مسابقهی اسبدوانی و خوانندهی محبوب خارجی و نمایشنامههای روز حرف زد. همان حرفها، همان عبارات و تقریباً همان شوقوذوق و همان برخورد با رومانی پهناور! نکبتها، همهی حرفهایشان یکی بود و مو نمیزد. ناگهان ایستاد و با همان لحن بچگانهی همیشگیاش گفت: «اگر گفتی؟» من از حرفش سر درنیاوردم. ادامه داد: «اگر گفتی خانم کوچولو چه کار کرده؟» شانههایم را بالا انداختم و از سرتاپا نگاهش کردم. چشمان درشت و اندام باریکش توجه هر بینندهای را جلب میکرد. دندانهای سفیدش آدم را باد آگهیهای تبلیغ خمیردندان معجزهآسا میانداخت. چقدر با آن زمانی که در اتاق اوکتاو روی زانویم مینشست و از من میخواست کمکش کنم تا نقشهی رومانی را که آنوقت کوچک بود روی دفترچهاش رنگآمیزی کند، فرق کرده بود. خواهر کوچولوی اوکتاو از اینکه نمیتوانستم حدس بزنم چه شده، لب ورچید و حیرت کرد: «کوچولو نامزد کرده! یک نامزد معرکه! حتماً شما هم خوشتان میآید. یک نامزد خوشقیافه و رشید، درست مثل رودلف والنتینو!» بیدرنگ خداحافظی کردم و از او جدا شدم. حالم را به هم میزد. حس کردم که چشمهای حیرتزده و غمگینش به دنبال من است. نمیتوانست بفهمد. چطور میتوانست؟
او هم فراموش کرده بود. همه فراموش کرده بودند. بستهی نامهها در جیبم سنگینی میکرد. مدتی بیهدف سرگردان در خیابان میگشتم، همه در جنبوجوش بودند، آفتاب دلچسبی میتابید، زنهای کولی، گلهای تازهرسی را که از زیر برفسر برآورده بودند، میفروختند. اسب درشکهها چهارنعل میتاختند. شهر جان تازهای میگرفت. نخستین روزهای گرم بهاری بود و زنها با لباسهای رنگارنگ مد روز، آفت جان شهر شده بودند. به خودم آمدم و به اين آدمهای زنده فکر کردم. یکی برادرش و دیگری شوهر یا نامزدش را در گلولای چسبناک سنگر که گوشت و پوستواستخوان با خاک میآمیزد، ازدستداده بود و حالا همهی آنها، جانباختگان را از یاد برده بودند.
به خانه که رسیدم نامههای اوکتاو را در کشو گذاشتم و قفل کردم. نتوانسته بودم به قولم عمل کنم، به قولی که به سرجوخه یون یون داده بودم نتوانستم عمل کنم. اگر تو بودی، عمل میکردی؟ راستش را بگو، عمل میکردی؟ تو نمیتوانی مرا سرزنش کنی.. قطار الآن راه میافتد. به امید دیدار!
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۵ مگابایت |
تعداد صفحات | 237 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۷:۵۴:۰۰ |
نویسنده | گروه نویسندگان |
مترجم | اسدالله امرایی |
ناشر | نشر افراز |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۳/۰۹/۰۲ |
قیمت ارزی | 7 دلار |
قیمت چاپی | 5,500 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
نسخه چاپیش رو دارم. برای آشنایی با نویسندگان خوب کتاب خوبیه. ترجمه هم قابل قبوله.
گونتر کنرت، هانس بندر، اسلاوومیر مروژک، کامیلو خوسه سلا، آندره آس کدروس و ...
ارزش خوندن داره این کتاب . داستانهای خوبی توش هست که پرمعنا هستند.
چن تا داستان درجه یک توش بود مرحبا
برای مبتدی خوب
بسیار زیبا
عالی??