«دورهگردها» رمانی است استوار بر شوری شاعرانه، مکاشفهی هستی، طنطنه و ترنم کلام. در نگاه نخست، شاید اینها تعابیری بکر و بعید ننماید، اما حساب این رمان از آنجا جدا میشود، از آنجا بکر و بعید بودنش رخ مینماید که پای شیوهی بیان، شیوهی پردازش و شیوهی درک و دریافت خُرد و کلانِ هستی، پیوند و ترکیب اجزایش، به میان میآید. انگار شاعری شوریده، فیلسوفی عزلتگزیده به سخن درآمده است، چنانکه به واژه و جمله مهر میورزد و دغدغهی چیستی و مسائل بنیادین دارد. انگار نه نویسنده، بلکه زبانورزی باریکاندیش و خیالپیشه، از گوشهای نامکشوف در جهان ما، به جهان ما مینگرد؛ با چشمان و دهان و ذهنی غریب برای مشاهده و بازگویی و سنجش پدیدهها و رفتارهای جهان ما، زمان و مفاهیم آن.