چاه تجربهی با همایون صنعتیزاده بود؛ مباشر بنگاه فرانکلین. این آدم را از سال ۱۳۲۴ میشناسیم. وقتی منشی تشکیلات کل حزب توده بودیم (من و صاحب این قلم) وردست کامبخش. و او چاپار حزب بود میان تهران و اصفهان و شیراز. شاید هم یزد و کرمان. درست به خاطرمان نیست. ناچار باید همدیگر را میشناختیم. او جوانی بود پرحرکت و باهوش؛ و ناچار بیآرام. مجموعهی مشخصات یک چاپار که اگر به شهر میآمد باید دلال بشود. و شد. و بدتر این بود که او در علیآباد این اباطیل، شهری سراغ کرده بود و ناچار دلبستگی و از این حرفها. و سور و دیگر قضایا. و پولدار بود و صفحات مزقان میخرید و مادرش که بانویی بود و ما دو تن آواره و بیخانمان در یک تن. تازه همان سالها از خانهی پدری گریخته بارها با دکتر اپریم سرسفرهای بودهایم که مادر او ترتیب میداد. و این دکتر اپریم پیش از همهی ما او را شناخته بود. و این ما هم دیگر همان است که در اواخر ۱۳۲۶ از حزب توده انشعاب کرد و دیگر قضایا. در همین گیرودار بود که همایون یک لقمه نان شد و سگ خورد. خیلیهای دیگر در آن سالهای تصمیم همینجوریها سرشان را زیر لاکشان کردند و گریختند و آن ما را تنها گذاشتند که در سلسلهمراتب حزبی عاقبت به دیواری رسیده بود که گرچه از آهن نبود، اما پشتش به روسی حرف میزدند؛ و از آن ما هیچکس چنین زبانی را نمیدانست. و این بود که فوراً پس از انشعاب، رادیو مسکو آمد وسط گود و فحشهای استالینی و تکفیر و دیگر قضایا...این بود که تعجبی نداشت. گریزها و سربهنیستشدنهای اختیاری و جازدنها. تا سال ۲۸ و ۲۹ که دوباره همایون را گذرا میدیدیم. دکانی گرفته بود در سبزهمیدان و مدعی بود که شده است دلال نشردهندهی کارهای جمالزاده؛ که با پدرش در جوانی همپالکی بود. و ما سرمان شلوغ بود و حوصلهی او را نداشتیم و بزنبزن قضیهی نفت بود و دیگر ماجراها. و آن ما از تنهایی درآمده بود و داشت یکی از چرخهای نیروی سوم را میگرداند.
فرمت محتوا | mp۳ |
حجم | 102.۵۹ کیلوبایت |
مدت زمان | ۰۱:۲۸:۴۴ |
نویسنده | جلال آل احمد |
راوی | محمد ولیان |
ناشر | انتشارات کتابسرای نیک |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۱۰/۱۸ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |