در عصر جدید، بیشتر صاحبنظران تاریخ فلسفۀ غرب بدون اینکه مسئلۀ نژاد یا قومیت در کار باشد، اعتقاد دارند فلسفه در آلمان واجد اوصاف و خصوصیاتی است تاریخی و فرهنگی که آن را از سنتهای فکری فرانسوی و انگلیسی متمایز میسازد. این فلسفه ریشه در تفکر قرون وسطی دارد که البته آن نیز بهنوبۀ خودش به ریشههای قدیمیتری متصل است.
یکی از اولین صور این فلسفه را احتمالاً بتوان در قرن سیزدهم در افکار و آثار آلبرت کبیر یافت که گرچه به انسجام درونی کامل نرسیده است، ولی به هر طریق واجد نوعی جامعیت است. همین تفکر در قرن چهاردهم با افکار استاد اکهارت جنبههای اصیل عرفانی خودش را توسعه داده است و این نیز چند قرن بعد با عرفایی چون ویگل و خاصه بویمه، نهفقط شدت یافته، بلکه تا حدودی بهشکل فرهنگ عامه هم درآمده است. با اینکه لوتر مخالف فلسفههای متداول مبتنی بر عقل بوده است، اصلاحات وی در آخر قرن پانزدهم و اوایل شانزدهم اوصاف خاص دیگری بر تفکر آلمانی افزوده و عملاً آن را از درون متحول ساختهاند.
لایبنیتز در قرون هفدهم و هجدهم با ذهن وحدتبخش خودش سعی کرد بهمدد نظام فکری خاصش جنبههای متفاوت و حتی متضاد فرهنگ آن زمان را هماهنگی و موزون سازد، یعنی دین، کلام، فلسفه، علم و فنون، هنر و غیره. این نیز جزءِ اوصاف ممیزۀ فلسفۀ آلمان شده است.
کانت در قرن هجدهم بااینکه عمیقاً به فلسفۀ تجربی انگلستان توجه داشته است و از آن ملهم است، ولی از آنجا که در فلسفۀ نقادی، اصالت احکام تألیفی ماتقدم را کاملاً حفظ کرده است، عملاً به سنتهای فلسفی آلمان که مبتنی بر نوعی استقلال و خلاقیت ذهن است وفادار مانده است. در آخر قرن هجدهم، نهضت رمانتیسم و آثار ادبا و شعرای بزرگی چون لسینگ و نوالیس و شیللر و گوته و بالاخره هولدرلین، روح خاصی به ادب و فرهنگ آلمانی بخشیده است و فلاسفۀ «اصالت معنی» بعد از کانت مانند فیخته و شلینگ و بالاخره هگل عملاً وارث آن بوده و به هر طریق از آن بیبهره نماندهاند.
چون در اینجا موضوع صحبت فقط دربارۀ «هگل و فلسفۀ او» است، هگلی که بهقول خودش کوشش داشت به فلسفه زبان آلمانی بیاموزد یا به نظرِ اندکی افراطیِ ژان وال، هگلی که فلسفۀ او نتیجۀ بسط و رشد طبیعی تفکر استاد اکهارت و سنت اوست، فقط یادآور میشویم که هر نظری راجع به این فیلسوف و تفکر او داشته باشیم، باز افکار او را در درجۀ اول میتوانیم با توجه به جوِ کلی و حالوهوای سنتهای فرهنگی و فلسفی آلمان دریابیم و از جهات و ابعاد مختلفِ تفکر او آگاه گردیم. طبیعی است که نزد هگل، روش تحقیق و ملاکهای تشخیص حقیقت از خطا و بهنحو کلیتر، با اینکه در هر صورت از «اصالت عقل» دکارتی و از «اصالت تجربه» بهسبک الاکی و هیوم بههیچوجه غافل نیست و به آنها توجه کامل و عمیق دارد، ولی موضعگیری فیلسوف و منش و هدف او در عین حال با آنها بسیار متفاوت است. مثلاً ملاکهای شناخت برای فلاسفۀ تجربیمسلک صرفاً تجربۀ جزئی است که طبق روش استقرائی تعمیم مییابد؛ ولی در این تعمیم، خاصه نزد هیوم، نیازی به هیچ اصل و اساس عقلی نیست و گویی فکر ضرورت تعمیم را نمیتواند دریابد. از طرف دیگر، در فلسفۀ «اصالت عقل» دکارت و پیروان سنت او، روش صرفاً تحلیلی است و هر مسئلهای باید آنقدر تحلیل شود که نهایتاً به یک تصور فطری بدیهی واضح و متمایز منجر گردد. تصور واضح و متمایز ملاک حقیقت و راهنمای آن است و کوشش برای رسیدن به آن یگانه راهوروش تعقل درست به حساب میآید. ولی نزد هگل، تعینی که از حس و دادۀ تجربی حاصل میشود بلافاصله نفی میشود و فکر در حرکت ضروری ارتقائی خودش از تجربه فراتر میرود و بیش از پیش نسبت به تجربه مستقل میشود.
-متن از مقدمه-
فرمت محتوا | epub |
حجم | 1.۱۵ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 202 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۰۶:۴۴:۰۰ |
نویسنده | کریم مجتهدی |
ناشر | انتشارات امیرکبیر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۴۰۲/۰۹/۲۷ |
قیمت ارزی | 2 دلار |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |