تئاتر مدرن بیشک ریشه در درام کهن دارد؛ و درام کهن با اولویت بخشیدن به «آکسیون» و «اراده»ی قهرمانان چشم در چشم انسان میدوزد، قهرمانانی که از پیوند اجتنابناپذیرشان با قلمرو خدایان ناخشنودند و همچون اودیپوس ـ بیآنکه اجتماع در آن میان نقشی ایفا کند ـ به سوی سرنوشت و فرجام خود گام برمیدارند: «خود میدانم که نه سالخوردگی و نه بیماری و نه هیچ حادثهی دیگری به زندگانی من پایان نخواهد داد چه مرا دست تقدیر یکبار از چنگال مرگ رهانده است و برای سرنوشت شومتری ذخیره کرده است...» و به گفتهی اشیل: «اگر خدایان برای کسی بدی بخواهند، خود نیز گناهی برای او دست و پا میکنند»؛ اما در درام مدرن که نطفهاش در قرن نوزدهم بسته شد، هر «آکسیون» ورای ذهن قهرمانان شکل میگیرد و تحت تأثیر مناسبات اجتماعی عمل میکند. شیلر میگوید: «عدالت بر روی صحنه آنجایی آغاز میشود که اقتدار قوانین این جهان پایان پذیرد.»
از همگسیختگی و دگرگونی در جوامع اروپایی نویسنده را وامیدارد تا با ویران کردن قالبها و وحدتهای ارسطویی و نیز با گرایش و اتکا به دیدگاههای روشنگرانی نظیر: هگل، کانت، نیچه، فروید،... گوشههایی از روزگار آشوبزده و پرهیجان خویش را در شیوههایی بدیع بازتاباند: اعتراض به استثمار نوین و همدردی با لایههای پایین جامعه (در آثار بوشنر، گولدونی، گوگول،...)، روانکاوی انسانهای از خودبیگانه و سرگشته (استریندبرگ، ژاری، مترلینگ،...)، نفستنگی از زمانِ فرسوده (چخوف، لورکا،...)، آرزومندی بیداری و تغییر انسان (برشت، سارتر،...)، محو شدن هویت انسان در پردهی کلام (بکت، پینتر، هاندکه،...)، همه و همه غبار از پیکر تئاتر کهنه زدودند و ساختار درام دگرگون شد.
کتاب «تئاتر معاصر اروپا» بازتابی است گذرا و اجمالی از حرکتهای نمایشی و معرفی هنرمندان این رشته تنها در نیم قرن اخیر اروپا؛ و شاید سکویی باشد برای پرش، یا سنگپایهای برای تحریر فرهنگنامهی تئاتر جهان به قلم نویسندگان ایرانی؛ که نیک پیداست این امر ضرور بدون تشکیل گروههای پژوهشی و بدون حمایت و اختصاص بودجه انجامپذیر نخواهد بود.