مقدمه همواره در جوامع بشری انسانهایی زندگی میکردهاند که گرچه دارای ظاهری سالم بودهاند، ولی نوعی تفاوت آشکار در رفتار و اعمال آنها نسبت به کردار رایج و متعارف افراد عادی جامع وجود داشته است. اینگونه افراد که در میان همه جوامع بشری در میان پیروان همه ادیان و مذاهب حضورداشته و دارند بیشازحد متعارف در امور معمولی اعم از مادی و معنوی سختگیری میکنند. به همهچیز شک دارند به کسی اعتماد نمیکنند و در بسیاری از امور زندگی کارهای خود را با تردید انجام میدهند. به این افراد وسواسی گفته میشود. درمان این بیماری ازنظر متخصصین روانپزشکی مشکل است. وسواس عقده، هیجان و یا تکانهای است عصبی (تیک) که به شکلی متوالی برخلاف میل بیمار از شکل ناخودآگاه بهصورت خودآگاه درآمده و باعث ایجاد پالسهای عصبی خاص میشود تا در او ناراحتی و اضطراب برانگیزد. تا فرد برای رهایی از آن فشار عصبی اقدام به انجام عملی خاص نماید. مثل شستن تکراری دستها و یا شمارش چندباره پول یا کلمات و حروف و ... در جواب چنین حملهای معمولاً شخص میکوشد از آن بگریزد و آن فکر خاص را، از ذهن خود بیرون کند و یا با عمل و فکر دیگری جایگزین نماید و البته آگاهی دارد که این وسوسهها مزاحم ذهن او هستند و برخلاف تزریق افکار از خارج تحمیل نمیشوند. مفهومسازی مذهبی و طبی اختلالات وسواس فکری-عملی به اصل فروید برمیگردد که افکار وسواسی از واکنشهای دفاعی در مقابل اضطراب روانی-جنسی نشأت میگیرند. اولین مفاهیم فکر وسواسی احتمالاً مفاهیمی مذهبی بودند، چون به نظر میرسید که اساس پدید آیی آن، تجربه مذهبی، بهویژه، تأثیر شیطان باشد. همچنین تحقیقات، بیشتر تعارضها و وسواسها در دوران بزرگسالی را به علت روش تربیتی نادرست پدر و مادر عنوان کردهاند. لذا محیط خانوادگی خطرساز زمانی که با حداقل آمادگیهای زیستن فرد همراه میشوند بهعنوان عامل تعیینکنندهٔ نشانههای این اختلال عمل میکند بنابراین محیط خانوادگی آشفته این اختلال را تا حد بالینی وخیم میکند. وسواس عبارت است از تکرار بدون اراده افکار ناخوشایند. اگرچه فرد میفهمد که این افکار نامناسب و غیرعادی است لیکن قادر به دور کردن آنها نیست. وسواس یک ایده، فکر، تصور، احساس یا حرکت مکرر یا مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچاری ذهنی و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. بیمار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده از غیرعادی و نابهنجار بودن رفتار خودآگاه است. روانشناسان وسواس را نوعی بیماری از سری نوروزهای شدید میدانند که تعادل روانی و رفتاری را از بیمار سلب و او را در سازگاری با محیط دچار اشکال میسازد و این عدم تعادل و اختلال دارای صورتی آشکار است. وسواس تااندازهای در همه افراد بشر وجود دارد و مظاهر آن در شک و تردید، عدم قدرت در تمرکز فکری، فراموشی و گاهی کمخوابی دیده میشود. وسواس هنگامی غیرعادی محسوب میشود که شخص مبتلابه آن میفهمد که فکری که او را به خود مشغول کرده بسیار قوی است و سعی میکند که آن را از خود دور سازد ولی چون قادر نیست احساس مینماید که فکر مذکور بر او مسلط شده است. روانکاوان نیز وسواس را نوعی غریزه پسزده و ناخودآگاه معرفی میکنند و آن را حالتی میدانند که در آن، فکر، میل، یا عقیدهای خاص، که اغلب وهمآمیز و اشتباه است آدمی را دربند خود میگیرد، آنچنانکه حتی اختیار و اراده را از او سلب کرده و بیمار را وامیدارد که حتی رفتاری را برخلاف میل و خواستهاش انجام دهد و بیمار هرچند به بیهودگی کار یا افکار خودآگاه است اما نمیتواند از قید آن رهایی یابد. وسواس به صورتهای مختلف بروز میکند و در بیمار مبتلای به آن این موارد ملاحظه میشود: اجتناب؛ تکرار و مداومت؛ تردید؛ شک در عبادت؛ ترس؛ دقت و نظم افراطی؛ اجبار و الزام؛ احساس بنبست؛ عناد و لجاجت.