از روزی که فرزند آدمی وارد زندگی اجتماعی شده است همیشه حوادث و وقایع جهان زادهی علل و اسباب مادی بوده است. سراسر تاریخ جز تلاشهای پیدرپی آدمیزادگان برای تأمین زندگی و بهبود یافتن آن زندگی چیز دیگر نیست. به همین جهت تاریخ در نزد دانشمندان امروز مصداق و مفهوم دیگری دارد که قرنها تاریخنویسان از آن غافل بودهاند. همیشه افکار و عقاید هر گروه و هر طایفه نیز زادهی حوائج مادی آن قوم بوده است. بدینجهت حتی در تاریخ ادیان و عقاید فلسفی و اجتماعی نیز باید علل و اسباب مادی را جست و در میان نهاد. در این تردیدی نیست که هرگز اندیشهی فرزند آدمی مجرد نبوده و جهات مادی فکری را فراهم کرده و آن را پروبال داده و نیرو بخشیده و از آن نتیجه گرفته و هر زمان که آن علل و اسباب مادی از میان رفته، آن اندیشه نیز رخت بربسته و اندیشهی دیگری که دلیل و محرک مادی دیگر داشته، جانشین آن شده است.
سراسر تاریخ ایران جز جنبوجوش و تلاش ملت ایران برای تأمین زندگی مادی خود چیز دیگری نیست. کسانی که میخواهند سرگذشت چند هزارسالهی نیاکان ما را روشن کنند چارهای جز این ندارند که همین علل و اسباب و جهات مادی را بجویند و از تجزیهوتحلیل آنها نتیجه بگیرند. ناچار چنین کاری چندان آسان نیست و جستوجوهای بسیار لازم دارد که هر روز وظیفهی مورخ را دشوارتر و دامنهی کار او را گشادهتر میکنند.
هر چه روابط میان اقوام و ملل بیشتر شود و موانع طبیعی که در زمانهای باستان مردم را محصور و دور از یک دیگر نگاه میداشته است، بیشتر از میان برداشته شود، کار مورخ دشوارتر است. قطعاً در زمان هخامنشیان آنچه در مغرب اروپا رخ میداده در اوضاع ایران موثر نبوده است، اما امروز حوادث آمریکای جنوبی نیز در حوادث کشور ما مؤثر است، چه برسد به آنچه در نواحی نزدیکتر به ما رخ میدهد.
در این نیز جای شک نیست که پیوستگی شگرفی در میان حوادث امروز و دیروز جهان هست. آنچه امروز پیش میآید قطعاً دنبالهی آن چیزی است که دیروز و پریروز و پاروپیرار روی داده است. حوادث جهان حلقههای زنجیر پیوسته به یکدیگرند. به همین جهت هرگز نمیتوان تاریخ دورهای را از تاریخ دورهی دیگر تفکیک کرد و ناچار هر چه دورهای به دوران دیگر نزدیکتر باشد، آگاهی از آن برای اطلاع از دورهی بعد واجبتر است. امروز در ایران توجه خاصی نسبت به تاریخ هست و این توجه بسیار طبیعی و بجاست زیرا مردم میخواهند بدانند که آنچه امروز میبینند، از کجا سرچشمه میگیرد.
به همین جهت یکی از واجبترین کارها این است که ما مردم ایران را از گذشتهی پدرانشان آگاه کنیم. هر کسی از گذشته خبر نداشته باشد، نمیتواند آینده را بسازد. توجهی که مخصوصاً در این زمان نسبت به تاریخ نزدیک به زمان ما دارند، بسیار طبیعی و حتی بسیار لازم است.
چند سال پیش، هیئت تحریریهی مجلهی ارتش از من خواستار شد تا سلسله مقالاتی دربارهی «ایران در صد و هفتاد سال اخیر» بنویسم. از همان زمان، خود را آماده کردم تا کتابی در تاریخ اجتماعی و سیاسی دورهی معاصر ایران، یعنی از آغاز سلطنت قاجارها تا امروز، آماده کنم. سلسله مقالاتی که در مجلهی ارتش انتشار یافت مقدمهای برای این کار بود. در همان زمان، بسیاری از دور و نزدیک از من خواستار شدند که دنبالهی کار را رها نکنم. یکی از مهمترین وظایف کسانی که قلم به دست دارند این است که آنچه را که مردم خواستار آناند، در نظر بگیرند، همچون پزشکی هر دردی پیش او ببرند، درمان کند.
چیزی که باز مرا در این کار استوارتر کرد این بود که میدیدم که در این روزها، گروهی به این کار دست زده و دربارهی برخی از ادوار تاریخ معاصر ایران بحث میکنند. آنچه در این زمینه نوشتهاند، من خواندهام و باید بگویم که کمتر آن حقیقتی را که در پیرامون اسناد و مدارک معتبر جای گرفته است، در این کتابها دیدهام. برخی را نادانی برانگیخته و بیشتر خواستهاند کسی را بزرگ و کسی را کوچک کنند و کسی را بشویند و کسی را بدنام کنند. تاریخ شریفتر و بالاتر از آن است که به این دوستیها و دشمنیها آلوده شود. کاری از این زشتتر نیست که کسی بخواهد حق و حقیقت را بفریبد.
وانگهی تقریباً در همهی این کتابها، تاریخ را به همان مصداق مدروس قدیم به میان آوردهاند. در پی علل و اسباب نگشته و حوادث را با وسایلی توجیه کردهاند که آن وسایل جهت و علت اصلی و حقیقی بروز آن واقعه نبوده است. یک تن یا تنی چند بسیار کوچکتر و ناتوانتر از آناند که بتوانند حادثهای را فراهم کنند یا برگردانند و جهت آن را تغییر دهند. حادثه است که ایشان را با خود میبرد و ایشان میپندارند که راهنمای آن حادثهاند یا آنکه کسی برای خوشامدگویی به ایشان میکوشد که ایشان را راهنمای حوادث قرار دهد.