- دربارهی کتاب:
لیورا اولین رمان فریبا صدیقیم است. او قبل از این رمان، دو مجموعه شعر، ۱۵ داستان برای کودکان و نوجوانان، و سه مجموعه داستان کوتاه منتشر کرده است. صدیقیم رشد ادبی خود را با انتشار رمان لیورا – توسط نشر نوگام در لندن- به خوبی طی میکند. لیورا رمانی است که خوانده میشود و به یاد میماند. اگر بخواهم لیورا را در یک جمله خلاصه کنم می گویم لیورا داستان زنی است که با وسواس در گذشتهاش زندانی شده و نمیداند چطور در زمان حال زندگی کند. لیورا داستانی عاشقانه است همراه با سوال عاشقانهای که تا آخر داستان بی جواب میماند و در نهایت به خواننده این امکان را میدهد که با نویسنده همراهی کند، تخیل کند و معنای عشق را به تناسب حال خود دریافت کند.
- خواندن کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مخاطب این کتاب علاقه مندان داستانها و رمان های ایرانی هستند.
- درباره نویسنده:
در سال ۱۳۳۸ خورشیدی (۱۹۵۹ میلادی) دریک خانواده متدین یهودی در شهر کوچک نهاوند پا به عرصه وجود نهاد. او فرزند آخر خانواده همراه با خواهر و دو برادرش در محله ی سنتی کلیمیان رشد کرد. پدرش "مهدی صدیقیم"در بازار به شغل خرازی مشغول بود و مادرش "راحل نصیری" خانه دار بود و کوشا در تربیت فرزندانش.
فریبا تحصیلات ابتدایی (تا کلاس چهارم دبستان) را در مدرسه آلیانس گذراند. گر چه در نهاوند امکانات دسترسی به کتاب بسیار اندک بود اما او علاقه ی خود را به ادبیات از همان دوران، با گوش سپردن به قصه ها و متل هایی که مادر می گفت نشان می داد. در سال ۱۳۴۸ خورشیدی به دلیل نیاز به ادامه ی تحصیل برادرانش در دانشگاه، با خانواده به تهران مهاجرت کردند.
او به امکانات کتاب و کتابخوانی در پایتخت پی برد و با علاقه، کمبودهای گذشته را با عضویت در کتابخانه ها واستفاده ی ممتد از کتاب جبران کرد.
- جملاتی از کتاب:
من کلمات را دوست دارم. کلمات بودند که من را با تو آشنا کردند، من را به تو رساندند، من را روبهروی تو نشاندند. کلمات را که از من بگیرند نه با تو حرفی برای زدن دارم نه با خود، نه از تو شکایتی دارم نه از خود. کلمات همهچیز مناند، پس وقتی بیایم، کلماتم را همراه خود میآورم، زیاد هم میآورم. میچینمشان روی میز، میریزمشان در چای و قهوه، مثل آب به صورتت میزنمشان، مثل سرمه به چشمانت میکشمشان، مثل گردنبند به گردنت میاندازمشان، مثل بالش میگذارمشان زیر سرت، مثل پتو میکشمشان روی تنت. آن وقت جلوپلاسم را هم که بخواهم جمع کنم، اول کلماتم را جمع میکنم. میریزمشان در چمدانم، هر آنچه در چمدان جا نشود در جیب پنهان میکنم، هر آنچه باقی بماند میسپارم به باد. وقتی میروم، کلمات را هم میبرم. من با کلمات میآیم، با کلمات هم میروم.