کتاب حاضر کتابی است بس ارزشمند، حاوی داستان های شیرین و دلنشین، حاضرجوابی ها، بداهه پردازی ها، اشعار بسیار مناسب و جالب و در مجموع کتابی ادبی، جامع و کامل که برای عموم طبقات اجتماع مفید فایده خواهد بود.
بخشی از کتاب:
۱
توانگر و علم عالم صالحی به در خانهی توانگری رفت و گفت: شنیدهام که چیزی از مال خود نامزد ارباب استحقاق کردهای و من بهغایت مستحق و محتاجم آن مرد بهانه کرد و گفت: من آنچه گفتهام میدهم برای کوران است و تو کور نیستی عالم گفت اشتباه نمودهای کور حقیقی منم که روی از رازق خلق برتافته و به در خانهی چون تو بخیلی شتافتهام و روی از توانگر گردانید و رفت. آن مرد از سخن او متأثر شد خادمی از عقبش روانه نمود خادم هرچند درخواست کرد که مراجعت نماید معروض وی قبول نیفتاد.
۲
قباد و قاضی القضات دانشمندی که مؤبد و قاضی القضاه مدائن بود بامداد روزی در فصل بهار که مردم چهار پایان را به علفزارها سر داده بودند همراه قباد که یکی از شاهان ایرانست رکاب به رکاب میراند و قباد از او در حکمت سخنانی میپرسید در آن اثناء اسب مؤبد که شب علف بسیار خورده به دفع بر از پایهای خود را از دم تا سم بیالود. مؤبد از آن حالت بهغایت منفعل شد قباد برای رفع خجلت و شرمندگی او سخنی درمیان انداخت و گفت: از آداب صحبت ملوک چیزی بفرما مؤبد گفت: یکی از آداب آنست کسی که بامداد داند با پادشاه سوار خواهد شد اسب خود را آنقدر علف ندهد که موجب انفعال گردد. قباد را آن سخن خوشآمد و او را تحسین نمود و گفت: بدین حسن کیاست وحدت فراست است که به مرتبهی والا رسیدهای.