روسیه حتی پس از فروپاشی امپراتوریهای تزاری و اتحاد شوروی و از دسترفتن سرزمینهایی گسترده از حوزه امپراتوری با بیش از هفده میلیون کیلومتر مربع همچنان بزرگترین کشور جهان از نظر گستردگی است. اگر اضافهشدن کریمه را در نظر بگیریم، روسیه بیش از دو برابر هر یک از کشورهای آمریکا، چین و کانادا وسعت دارد. روسیه از نظر منابع و ظرفیتهای طبیعی تقریباً با هیچ کشور دیگری قابل مقایسه نیست. همواره اولین جمله توصیفی در مورد این کشور گستردگی جغرافیای آن است. اکنون در قرن بیستویکم که نظریههای علوم سیاسی کمتر ارزشی برای دیدگاههای عصر روشنگری مونتسکیو، در مورد جبر جغرافیای طبیعی قائل هستند، کمتر نظریهپرداز و متخصصی در حوزه روسیه پیدا میشود که در تأثیرهای آشکار جغرافیا و ژئوپلیتیک روسیه بر فرهنگ، سیاست، هویت و حیات اجتماعی- تاریخی این کشور تردید داشته باشد. این دیدگاه نیکلای بردیایف که دولت روسی، نتیجه دیالکتیک تاریخ و جغرافیای روسیه است (بردیایف،۱۳۶۰، ۲۷-۴۳). حجم عظیمی از نظریه مبتنی بر واقعیتهای تاریخی را در بردارد. بسیاری همچون بردیایف ریشه مشکل دوگانگی هویتی شرقی- غربی روسیه را در جغرافیا و ژئوپلیتیک این کشور میبینند. از این سر اروپا تا دورترین نقاط آسیا، روسیه نه اروپایی است نه آسیایی؛ اما هم اروپایی است و هم آسیایی. بیش از هر کشور آسیایی سهامدار خاک آسیا است، چنانکه بیش از هر کشور اروپایی سهامدار خاک اروپا و البته مدعی قارهای جدید است. اوراسیا پیوند همه عناصر سراپا روسی ژئوپلیتیک، اقتدارگرایی، جاهطلبی امپراتوری و هویت متضاد ملی- جهانوطنی روس است، یعنی جمع اضداد در همین مفهوم اوراسیای روسی نهفته است.