درباره مجموعه داستان های شاهنامه، رستم و سهراب جلد 2
در روزگارِ پادشاهیِ کِیکاوس، سهراب پس از نبردی سخت به دست پدرش رستم کشته شد. به نظرِ بعضی پژوهندگان، رستم از روی ناآگاهی، پَهلو (گُرده) سهراب را پاره کرد. پس از آن، چون دانست سهراب فرزندِ اوست، برای درمانِ زخمِ او از کاوس نوشدارو خواست، اما کاوس از روی بدجنسی نوشدارو نداد تا سهراب بمیرد.
نوشدارو پس از مرگ سهراب، اگر شفای زخمِ سهراب و داغِ دلِ پدر نبود، در زبانِ فارسی، ضَربُالمَثَلی ماندگار و مشهور شد.
*
سهراب به گونهای مظلوم است، زیرا رستم او را فریب داد و با حیله کشت. به روایتِ شاهنامه، سهراب در عین حال، جوانی مغرور، جاهطلب، گَردنکِش و بلندپرواز است که ابزارِ دستِ افراسیابِ تورانی شد. جنگها و دشمنیهایِ دیرسالِ ایران و توران، نیز نبردهای رستم و افراسیاب در شاهنامه مشهور است.
مردمِ ایران نامِ سهراب را دوست دارند و روی فرزندِ خود میگذارند، اما رستم نیز پس از کشتنِ فرزند، همچنان قهرمانِ محبوبِ شاهنامه و مردم ایران است. چرا؟
اساسا چرا فردوسی، قهرمانِ خوشنام و بلند آوازهی خود را وادار به این جنایتِ سیاه کرد؟ آیا از رستمِ اسطورهای، جلوهای انسانی ساخت که مانندِ هر انسانِ عادی خطا میکند؟ یا فارغ از هر شرح و تفسیر، خواست داستانی اندوهبار (تراژیک) با قواعدِ درستِ این گونه (ژانر) بیافریند؟
آیا میتوان نشانههایی یافت که رستم، سهراب را دانسته (عمدا) کشته باشد؟
-قسمتی از متن کتاب-