امروزه «جهانی شدن» یکی از معدود اصطّلاحات مشهور و فراگیری است که در ادبیات سیاسی و اقتصادی جهان مورد توجه جدّی قرار گرفته است، و به لحاظ اهمیت و گستردگی حوزه مفاهیم آن، تعاریف متعددی از آن ارائه شده است. از طرفی دیگر و از آن جایی که از این «پدیده» استنباطات متفاوتی از سوی اندیشمندان مکاتب مختلف صورت گرفته است، به طبع تعاریف از انسجام مفاهیم برخوردار نبوده و در برخی موارد با یکدیگر تباین و تعارض دارند و چه بسا هر کدام بر بخشی ازمؤلفههای شکل دهنده این اصطلاح ناظر می باشد. اساساً، جهانی شدن به منزله ی یک مفهوم در ادبیات مربوط به علوم اجتماعی ظاهر شده تا از آن به عنوان یک ابزار تحلیلی برای شناسایی و توصیف فرآیند تغییر و تحول در حوزه های مختلف در ابعاد جهانی استفاده شود. از این رو می توان با به کار گیری نمودارهای کمّی و کیفی، آثار و پیامدهای جهانی شدن را در دنیای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و ارتباطات به وضوح ملاحظه نمود. آنچه که در دهه ی اخیر در زمینه ی «اقتصاد جهانی» بسیار مورد توجّه قرار گرفته است، ادغام رو به افزایش اقتصادها در سطح جهان می باشد. چرا که اقتصاد جهان شاهد بین المللی شدن و گسترش روزافزون ارتباطات است که آثار آن را می توان در افزایش تعاملات بازرگانی، جهانی شدن تولید و جریان سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) ملاحظه نمود.