امروز عزیزی بهم گفت: "ناراحت نباش! خیلی از نشدنا حتما حکمتی توش هست و ما بعدها میفهمیم". حرفش درسته. اما تو اگه حکمتش رو هم بفهمی و بدونی به صلاحت بوده، همیشه یه حسرتی تو دلت هست که اگه به دستش میآوردم، اگه میشد... همش یه غمی اون ته ته دلت میمونه و هر بار که تنها بشی، موسیقی قدیمی گوش بدی یا عکس و یادگاریهای قدیمی رو ببینی، داغ دلت تازه میشه. ولی آدم باید قوی بودن رو یاد بگیره. اگه چیزی که میخواست نشد، پشت نکنه به دنیا. خودش رو پیدا کنه و همه چیز رو از نو بنا کنه. مثل بازسازی یه ساختمون که فروریخته. اما سوالی که هست اینه: آیا همهی افراد اون قدر صبور هستن؟ اونقدر تحمل دارن که جا نزنن و بتونن زندگیشونو دوباره بسازن؟ یا اصلا ادامه بدن؟ قطعا نه! و این چیزیه که داره منو نگران میکنه مرسانا.