کلمهی غزل در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقیکردن، و عشقباختن است که در واژهای تقدسآمیز یحب و یحبونه، بر اریکهی عرش نواخته شد و از “من“ سخن میگوید: «کنتُ کنز مَخفیآ فاحبَبتُ اَن اُعرفَ …»
شعر با موسیقی ارتباط تنگاتنگی دارد. از این رو شعر غنایی، معنای گستردهتری مییابد. در گذشته شعری که با موسیقی و ساز (لیر) نواخته میشد را شعر غنایی نامیدند که آفریدهی قوهی عاطفی و احساسات درونی شاعر است. شعر اصیل، احساسات و عواطف شخصی را بیان میکند؛ زیرا نیایش رب نوعها و مناجات، در لحظات شادمانی، وحشت و… از عواطف سیال انسان بَدَوی ساری میشد. شعر غنایی آغاز خلقت شاعرانگی بشر است که جنبهی سفارشی و عایدات مادی شاعر در آن رنگی ندارد و اوج ادبیت را به عرش میرساند، برخلاف شعر حماسی که مولود اراده است و از ضمیر غایب “او“ روایت میکند و یا شعر تعلیمی که با هدف آیندهنگری و خیر و مصلحت اندیشی؛ “تو“ را مورد خطاب قرار میدهد؛ در غزل بیشتر، “من“ با “من“ در گفتگو است؛ شاعر به زمان حال نظر دارد و احساسات و عواطفش، صادقانه و صمیمی است چنان که مولانا میفرماید:
بازآمدم، بازآمدم، از پیش آن یار آمدم در من نگر، در من نگر، بهر تو غمخوار آمدم
شادآمدم، شاد آمدم، از جمله آزاد آمدم چندین هزاران سال شد، تا من به گفتار آمدم
انتشار کتاب در خلوت غزل به کوشش آقای دکتر رضا شیرزادی چشماندازی امیدوارکننده پدید میآورد که هنوز شور و غوغای غزل در میان دوستداران ادب پارسی فروننشسته است، هنوز هم به رغم دشواریهای زمانه، کسانی یافت میشوند که عمری را بر سر غزل بگذارند و به کار سترگ پژوهش در باب غزل، نرد عشق ببازند.