راهب انگور، مجموعه شعری از شاعره عراقی خانم نضال القاضی.
این مجموعه با یک پیام تلگراف به مخاطب آغاز میشود که مفاد آن «زنی بیکتف، صبحگاهان را بر انگورها تلنبار میکند» است؛ جملهای مختصر که در خود تنها چند کلمه حمل میکند اما در واقع مساحتی گسترده از جغرافیای شعر و اندیشه را دربر میگیرد. شعرهای نمادین در دورانی که مدرنیته بر شانههایش سایه افکنده، ما را عادت دادهاند که در گوشه و کنار آنها بهدنبال معنایی دیگر برای واژههایی باشیم که با یکدیگر دارای انسجام و الفت هستند و ما را به پرسش وامیدارند:
زنی بیکتف؟
چطور ممکن است؟ آیا کتف او زیر سنگینی بارها و خستگی مفرط از کار افتاده؟ آنگاه که صبحگاهان و روشنایی را جمعآوری و در خمرههای انگور ذخیره میکرد؛ و چرا انگور؟ آیا از آن روست که صحنه ای اخروی از بهشت سرشار از نخلها و تاکها را تدارک میبیند؟ یا ما را در دنیامان ماندگار میسازد تا جانهای تشنهمان را با آب انگوری که در بافت ایده رخنه میکند و مساحت خیال را گسترش میدهد، سیراب کنیم، و سپس با آن از بار هراس جریان یافته در شریانهای زندگی شهری بکاهیم؟ این پرسمان و دیگر پرسشهای مرتبط ـ که قابلیت تأویل دارد ـ ما را بیاجازه وارد شعر دوم میکند که باز هم از انگور میگوید:
انگور وارسته و با کتف دررفتهای باشی...
که در طول راه، در سبدها تکان میخورد
در پایان این قرائت سریع و گذرا بر دیوان راهب تاکها، باید بگویم که خواننده در بسیاری از جملههای آن، شاعرانگی و قریحهای آذین شده با خیالپردازی و گفتمانی با هستی بوسیله ادواتی ملموس حس میکند که موجب استمرار در خواندن همراه با لذت و تأمل را برایش پیش میآورد.