همه ما تجربهی قرارگیری در شرایط اضطرابی را برای یکبار هم که شده تجربه کردهایم. اگر میزان اضطرابها در زندگیمان از یک سطحی بیشتر شود باعث میشود که تمایل به انجام کاری نداشته باشیم. حتی کاری نکردن هم برایمان ممکن است سخت و ملالآور باشد. متأسفانه بسیاری از افراد هنگامی که در شرایط اضطرابی قرار میگیرند بیشتر از پیش به ذهن خود برای رفع مشکل فشار وارد میکنند که این موضوع باعث بدتر شدن شرایط میشود تا جایی که ممکن است یک مشکل کوچک به هیولایی بزرگ تبدیل شود. کتاب فکرت را متوقف کن با تاباندن نور به بخشهای تاریک ذهن تلاش دارد که بتواند مسائل پیچیده را سادهسازی و رفع نماید. این کتاب توسط خانم چانا میسن به رشتهی تحریر درآمده که مدتی با پیچیدگیهای زندگی دستوپنجه نرم میکرد؛ ولی سپس توانست به راهحلهایی دست یابد که کتاب فکرت را متوقف کن بخشی از تجربیات ارزشمند ایشان است.
- چرا باید کتاب فکرت را متوقف کن را بخوانیم؟
همواره تمام مالاندوزی و تلاش بشر طی سالیان گذشته برای دستیابی به آرامش بوده است. آرامشی که قبلاً در دسترس انسانها بوده؛ ولی به دلیل کماهمیت پنداشتن آن را از دست دادند و اکنون هزینههای زیادی برای دستیابی به آن میکنند. کتاب فکرت را متوقف کن یک چراغ برای روشنکردن بخشهای تاریک ذهن در راستای رسیدن به راهحلهای ساده و قابلفهم است. این کتاب شامل ۲۶ فصل بوده که در هر فصل یک روایت داستانی برای لمس بهتر محتوای کتاب وجود دارد. هنگام مطالعهی کتاب نیاز خواهد بود که یک دفترچه و خودکار به همراه داشته باشید تا پاسختان به سؤالات مطرح شده در کتاب را در دفترچه بنویسید. این کتاب توسط چانا میسن نوشته شده است. فردی که خود سالیان زیادی است که در حوزهی مدیریت افکار مطالعه میکند و کتاب مذکور بخشی از آموختههای او در این حوزه است. کتاب فکرت را متوقف کن متنی روان و دوستانه دارد و از همان ابتدا میتواند بهخوبی اعتماد مخاطب خود را برای همراهی تا پایان کتاب به خود جلب کند.
- بخشی از کتاب فکرت را متوقف کن:
زمانی که جین به مطب من پا گذاشت آنقدر مضطرب بود که نمیتوانست در جایش آرام بنشیند. او درحالیکه نشسته بود مرتب اینپاوآنپا میشد. از او پرسیدم حالت چطور است؟ پاسخ داد: نمیدانم.
چانا وقتی میگویی نمیدانی، منظورت چیست؟
جین نمیدانم فقط همین احساس ناراحتی میکنم خب دقیقاً ناراحتی نیست؛ بیشتر شبیه خستگی زیاد است.
چانا بنابراین حس میکنی که خیلی خسته هستی. درست است؟ جین فکر نمیکنم کلمه خستگی درست باشد بیشتر شبیه اضطراب است.
درحقیقت، جین مجموعهای از احساسات را در خود حس میکرد و در تلاش برای شناسایی آنها بود؛ ازاینرو از یکی به دیگری میپرید ما میتوانستیم پا روی دم هرکدام از این احساسات بگذاریم و بخواهیم که دانهدانه آنها را بررسی کنیم؛ اما من تمرین مفیدتری بلد بودم روش پرسوجو!
یکی از اصول اصلی پرسوجو این است که هر احساسی که در خود حس میکنید توسط یک فکر برانگیخته شده است.