هیچکدام از ما آدمهای کاملی نیستیم. اگه از نگاه دین در نظر بگیریم از همون ابتدای خلقت هم، نه آدم و نه حوا کامل نبودن و کم و کاستیهایی در شخصیتشون داشتن. چون اگر کامل بودن تصمیم درست رو میگرفتن و به جای اینکه گول شیطون رو بخورن حرف خدا رو گوش میدادن.
اگه هم بخوایم علمی در نظر بگیریم و نسبت به نظریه تکامل داروین بررسی کنیم که دیگه تکلیف مشخصه، باید انسان رو یک میمون رو به تکامل در نظر بگیریم که در اینصورت اصلا نمیشه توقع کامل بودن رو از این موجود داشت. در هر صورت نکته کلی اینه که اختیار در انسان باعث میشه که هیچوقت کامل نباشه.
هر انسانی امیالی داره که هیچکس از اونها خبر نداره. رازهایی برای خودش داره. هر انسانی کارهایی میکنه که از اونها لذت میبره اما از اینکه دیگران از اون کارها با خبر بشن میترسه، شاید هم خجالت میکشه. آدمها دروغ میگن و دروغ در ذات آدم وجود داره و روی دیانای انسان نقش بسته. لذتی که انسان از امیال مخفیانهاش میبره به مراتب خوشایندتر از کارهاییست که آشکارا میشه ازشون لذت برد. اصولا حریم شخصی هم از همین خاصیت آدمها نشأت گرفته.
مطمئن باشید، اون شخصی که پاراگراف بالا رو میخونه و نقضش میکنه دروغگوتر از شخصیه که همون پاراگراف رو میخونه و قبولش میکنه.
البته هیچ کدوم از این حرفا باعث نمیشه که بتونیم در مورد یه انسان قضاوت کنیم که آدم خوبیه یا آدم بدیه. وقتی همه ما دروغ میگیم، کارهای مخفیانه میکنیم، لذتهای مخفیانه میبریم و امیال مخفیانهای داریم، قضاوت در مورد اینکه چه کسی انسان خوبیه و چه کسی بد کار خیلی دشواریه. ما ظاهر و رفتاری رو از آدمها میبینیم که خودشون اون رو به ما نمایش میدن و این ظاهر آدمهاست که مشخص میکنه چه کسی در هنگام قرارگیری میان جامعه آدم مثبتیه و چه کسی منفی. شخصیت اصلی این داستان هم یه انسان معمولیه که همین خاصیتهای مشترک بین تموم آدمها رو با خودش به دوش میکشه و البته به دلیل روش زندگیش از کودکی، کمی با دیگران تفاوت داره.
این رو هم باید بگم، اگه در داستانی که میخونید تشابه نامی با شخصی به چشمتون خورد، مطمئن باشید که این تشابه کاملا اتفاقی بوده. چون پیدا کردن نامی که بین میلیونها نفر تک باشه کار غیر ممکنیه. البته سعی کردم این اتفاق نیفته اما باز هم لازم دونستم که این نکته رو ذکر کنم.