شنیدهایم که برای شناخت ادبیات کلاسیک، خوانش و آشنایی با تاریخ بیهقی و طبری و متون کلاسیکی چون شاهنامه و خمسهی نظامی گنجوی و غیره یک ضرورت است. برای داستاننویسی معاصر باید با جمالزادهها و چوبکها و در اوج داستاننویسی مدرن با بوف کورهدایت آشنا بود. به گمان نگارنده، خوانش آثاری چون سووشون و طوبا و معنای شب، در ادبیات داستانی نویسندگان زن نیز ضرورت است، چون این متون به تعبیر رولان بارت در مقالهی معروف و خواندنی وی با عنوان "از اثر تا متن" چیزی بس فراتر از اثر ادبی هستند: آنها متونی هستند که هر کدام واضع و به وجود آورندهی سنتهایی در ادبیات هستند که خود نیز از سنتی ژرفتر و بسیار گستردهتر در ادبیات ریشه گرفتهاند و خود چیزی بر آن میافزایند و به این گنجینهی سنتی مادر و زایشی ادبیات میافزایند. آنچه ما از سنت ادبی، ژانر، عرف، اصول و عناصر ادبی میشناسیم، ریشه در همین گنجینه دارد که بسیاری از نویسندگان از آن تقلید کرده و از آن الهام میگیرند و برخی دیگر بر این گنجینهی کهن میافزایند و به رشد و تکامل آن کمک میکنند تا برای آیندگان به یادگار بماند. به این توده از رسوبات ادبی که از مصب آغاز شده، به تعبیر نورترپ فرای در کتاب تخیل فرهیخته، رسوباتی دیگر افزوده میشود و در مسیر خود صیقل مییابد که وقتی به مقصد میرسد، اگر چه آنچه در ابتدا بود نیست ولی هیچ چیز را در این مسیر طولانی پشت سر ننهاده است. به همین دلیل، متن از اصالت و حجمی معظم و دیرینه بر خوردار است که الهام بخش آثار ادبیای میشوند که ریشه در این متن سنت مادر دارد. اثر ادبی (Work) دارای مالک و مدعی ست که همانا نویسنده است ودارای شناسنامهای مشخص میباشد، ولی متن (Text)، شناسنامهای خاص که متعلق به یک فرد خاص باشد ندارد، چون آفرینندگان بسیار داشته است که از دیر زمان مهر هویت و سنت ادبی خود را بر متن نهادهاند و جوهرهی متن و سنت ادبی را چنان پر محتوا و غنی ساخته که دیگر نمیتوان هویت خاصی را در آن جستجو کرد. متن، گذشته، حال و آینده را در خود دارد و به همین دلیل تعریف آن دشوار و غیرممکن مینماید، چرا که در بر گیرندهی کل مجموع سنتها و اصول و عرف ادبیات است؛ تعریف و تشخیص چنین معجون و ملغمهای دشوار است و تقریباً غیر ممکن. ولی آثاری که از این نظام مادر زاییده شده و به وجود میآیند، چون وارث این ژن ادبی هستند، نمایندهی این متن و سنت ادبی خواهند بود و تشخیص هویت آنها آسانتر است، زیرا کارکرد پیچیده و مرموز سنتها و عرفهای ادبی بی شماری را که این نظام در هم پیچیده و پر رمز و راز در خود دارد، متبلور ساخته و به نمایش میگذارد. وقتی تی. اس. الیوت سخن از "سنت ادبی" راند، به باور نگارنده اشاره به همین ماهیت متن ادبی داشت. او بر این باور بود که اثر ادبی هیچ نویسندهای از خلاء و از زیر بوته به عمل نیامده است؛ اگر چنین باشد، ماندگار نخواهد بود. پس معتقد بود هر شاعر و نویسندهای که میخواهد پس از بیست و پنج سالگی همچنان در یادها باقی بماند، باید با سنت ادبی کشور و حتی قارهاش آشنا باشد تا با گذشت زمان، این سنت کهن در وی نهادینه شده و چون فوارهای که هرگز نمیخشکد در زایش و فوران باقی بماند و آثار ماندگار بر جا نهد. او بر این باور بود که پیشینیان نمردهاند، زیرا که رد آنان و پژواک صدای آنان در هر اثر نو و بدیعی خودنمایی میکند. این همان اصل بینا- متنیّت است که هر اثر را، هر قدر هم بدیع باشد، تحت تأثیر قرار میدهد؛ متون بسیاری در آثار نو متبلور میشوند که ممکن است کاملاً ناخودآگاه باشند، ولی این اتفاق می افتد چون به تعبیر ساختار گرایان، نویسنده خودش خلق نمیکند، بلکه از گنجینه و سنت ادبیای که در وی نهادینه شده و در وی به ارث نهاده شده است، بهره میگیرد؛ در نتیجه، اثرش جاودانه است و برای خود جایی در میان آثار دیگر ادبی، در قفسهی آثار کلاسیک جهان، میگشاید. ذهن چنین نویسندهای، نمایندهی ذهن ملت و قوم و کشور و قارهاش و جهانی که در آن می زید، است.