به جانوری در باغوحش نزدیک شوید و تلاش کنید یک چیز ساده را به او بفهمانید. به یک شیر، ببر، یا خرس بگویید «این طوری» بایستد، با اشارۀ دست و بدن به او نشان دهید باید چطور بایستد و نشان دهید در عوض این کار چیزی خوشمزه به او خواهید داد. یا به سادگی با دست اشاره کنید فلانجا بایستد یا با انگشتتان به محلی که غذا پنهان شده است اشاره کنید. یا با اشاره کردن و تقلید حرکات یک جانور درنده، به او اطلاع بدهید این جانور پشت بوتهها کمین کرده است. آنها نخواهند فهمید. نه فقط آنها در شیوۀ خودشان انگیزه، علاقه و هوش ندارند، بلکه واقعیت این است که شما نمیتوانید به جانوران چیزی ـ حتی به صورت غیرکلامی ـ بگویید و انتظار داشته باشید آن را بفهمند.
البته آدمها ژستهایی مثل اشاره کردن و پانتومیم را کاملاً روشن و طبیعی میدانند: خب، همان جایی که من اشاره میکنم را نگاه کن تا منظورم را بفهمی. معلوم است که نونهالانی که زبان باز نکردهاند هم از ژستهای اشاره استفاده میکنند و در بسیاری از نهادهای اجتماعی که در آنها زبان آوایی امکانپذیر یا عملی نیست ـ مثلاً در یک سالن شلوغ یا کارخانۀ پرسروصدا ـ آدمها به صورت طبیعی با اشاره یا پانتومیم ارتباط میگیرند. گردشگرانی که به کشورهای خارجی سفر میکنند، در بسیاری از موقعیتهایی که هیچ کس زبان متعارف آنها را نمیداند، دقیقاً با اتکا به چنین فرمهای ذاتاً معنادار ارتباطاتِ ژستی میتوانند به صورت مؤثری اندرکنش کنند و کارهای خود را جلو ببرند.
ادعای اصلی من در این سخنرانیها این است که برای فهم اینکه انسانها چطور با استفاده از یک زبان با هم ارتباط میگیرند و چطور این توانایی ممکن است در جریان فرگشت به دست آمده باشد، باید نخست بفهمیم انسانها چطور با استفاده از ژستهای طبیعی با هم ارتباط میگیرند. مسلماً فرض فرگشتیِ من این خواهد بود که نخستین فرمهای ارتباطی ویژۀ آدمها اشاره کردن و پانتومیم بوده است. بنابراین زیرساخت اجتماعی ـ شناختی و اجتماعیـانگیزشی که این فرمهای نوین ارتباطات را امکانپذیر کردند به عنوان نوعی پلتفرم روانشناسیک عمل میکردند که نظامهای مختلف ارتباطات زبانشناسیک قراردادی (همۀ ششهزار زبان) میتوانستند روی آنها ساخته شوند. بنابراین اشاره کردن و پانتومیم نقاط مهم گذار در فرگشت ارتباطات انسانی بودند و بیشتر فرمهای شناخت اجتماعی ویژۀ انسان و انگیزۀ لازم برای آفرینش زبانهای قراردادی در آینده را فراهم میکردند.