در ابتدا بیایید نگاهی به ذهن خود و نحوه عملکرد آن بیندازیم. هر وقت از خیابانی عبور میکنیم آیا بایستی به تکتک قدمهای خود دقّت و توجه کنیم؟ هنگامی که آدامس میجویم آیا باید تمام حواس خود را به آن معطوف کنیم؟ وقتی غذایی میخوریم آیا باید برای هضم کردن آن کاری انجام دهیم؟ و تنها در صورتی که در این مورد بتوانیم کاری انجام دهیم، خیالمان راحت میشود و با آرامش به رختخواب میرویم. هر بار که به خواب میرویم آیا باید به نحوه نفس کشیدنمان توجه کنیم؟
حقیقت این است که شما هیچ کدام از این کارها را با ذهن هشیار خود انجام نمیدهید. شما تمامی این کارها را در ضمیر ناخودآگاه خود انجام میدهید. میتوان گفت که ذهن آدمی همانند یک کوه یخ است که بخش قابل رویت آن ضمیر خودآگاه و هشیار ما و بخش بسیار بزرگی از آن که قابل مشاهده نیست ضمیر ناخودآگاه ما میباشد. ضمیر ناخودآگاه ما مسئول بخش عظیمی از پیامدها و اتفاقاتی است که ما در زندگی خود با آنها مواجه میشویم.
هنگامی که تجربه و رویدادی به طور مکرر در زندگی ما رخ میدهد، این بخش ناخودآگاه ذهنمان است که مسئول آن است. بسیاری از ما الگوهای تکراری یعنی تجارب و رفتارهای کهنه مشابهی که مرتباً در زندگی ما تکرار میشوند، در اختیار داریم.