زیبایی، عمق و جذابیت متون ادبی غالباً محصول پیچیدگیهای بیانی و درهمتنیدگیهای ساختاری آثار و درعینحال نتیجهٔ ارتباطات معنایی آنها با متون دیگر است؛ امری که از یک سو خلق معانی تازه در اثر ادبی را به دنبال دارد و از سوی دیگر به تولید صورت ادبی نو میانجامد. به همین سبب، فهم چنین آثاری نهتنها مستلزم فهم شبکهای از عناصر و رمزهای آنهاست، بلکه وجود اثری قائمبهذات، با معنا و مفهوم مستقل، تصور بیهودهای بیش نیست. درست بر پایهٔ همین آراست که برخی نظریهپردازان گفتهاند: «آثار ادبی براساس نظامها، رمزگان و سنتهای ایجادشده توسط آثار ادبیِ پیشین بنا میشوند…» و دقیقاً به همین دلیل «فاقد هرگونه معنی مستقلی هستند.» (آلن، بینامتنیت، ص ۱۱) این نیز واضح است که خوانش، فهم، درک و تفسیر ما از آثار ادبی تا چه مایه به آشنایی و شناختمان از متون پیشین، و حتی متون متأخر، وابسته خواهد بود، کاری که از سویی به کشف خاستگاه شکل و درونمایهٔ هر اثر خواهد انجامید و سهم پیشینیان را در آثار امروز بشری نشان خواهد داد، و از سوی دیگر راه کشف و فهم دنیای متکثر و چندآوای متون ادبی را بر ما هموارتر خواهد کرد.