لیوتار در مقدمهی کتاب ناانسان مشکل اصلی خود با "ناانسانیت" را چنین صورتبندی کرد: «چه میشود... اگر انسانها در فرآیند ناانسانشدن قرار گرفته یا بدان نزدیک باشند (این بخش اول است)؟ و (بخش دوم) اگر ناانسان در آنچه"مناسب" و منحصر به نوع انسان است سکنی گزیند، آنوقت چه میشود؟» مسئلهی اول با "پیشرفت" یعنی با «سرمایهداری پیشرفته و با میل بهظاهر بیپایان آن برای گسترش و ابتکار فنآورانه در پیوند است.» مسئلهی دوم به آن چیزی ربط دارد که "راز" کاملاً انسانی و نامتناهیای "که روح آدم زندانیاش است" را شکل میدهد. مشکل لیوتار با پیشرفت، بر سر تأکید آن بر کارایی است، یعنی واقعاً زمانی را صرف خود انسان و امورات انسانی نمیکند، بلکه آنچه خاص انسان است را میبلعد و چون کارآمدی مطلق هرگز به دست نمیآید، پیشرفت درخواستی بیپایان است که مستمراً امکان اندیشیدن بر آنچه اتفاق میافتد را کاهش میدهد؛ «سریع رفتن همانا سریع فراموش کردن است.» وقتی زمانی برای اندیشیدن نباشد آدم فراموش میکند که ناانسانیت، بهای رشد است: «نظام تا حدی میتواند آنچه از آن فرار میکند را از اذهان پاک کند.» در بنیانِ هر دوی این مشکلات، لیوتار فناوریهای جدید را میبیند، بهخصوص فناوریهای مربوط به رایانهها و هوش مصنوعی و فنآوریهای در خدمت سرمایهداری پیشرفته.