بسیاری از شرکتها و سازمانها دارای رگههای غنی و متنوع دانش و آگاهی هستند که به روشهایی غیرموثر و ناکارآمد از آنها برداشت میکنند. تقریبا در هر شرکتی افرادی یافت میشوند که دارای هر دو نوع دانش مستقیم و غیرمستقیم هستند: گونهی اول در رابطه با مهارتهای عملی بوده و گونه ی دوم با همهی انواع شایستگیهایی که کمتر خوش تعریف هستند، سروکار دارد، مانند چگونگی کاهش خط قرمزهای غیرضروری برای انجام کارها. اگرچه برخی از قسمتهای دانشِ مستقیم، ثبت و فهرستبندی شده است، بخشهای عمدهای از خبرگی تاکتیکی، تنها در فکر افراد حضور دارد. مشکل بزرگ این است که شرکتها ممکن است حتی متوجه داشتن دانش و تجربیات خاصی که به حل مسائل کاری بحرانی کمک میکند نشوند. باهوشترین و داناترین افراد، بیشتر وقتشان را صرف انجام وظایف و کارهای بخش خود میکنند و به ندرت فرصت تبادل افکار با سایر گروهها، متخصصین و همکاران بخشهای دیگر را پیدا میکنند. در هر سازمانی، کارکنان دارای بینش، فهم و مهارتهای شگفتانگیزی هستند که غالبا در به کارگیری آن تنها به محدودهی کوچکی از مباحث مجاز بوده یا ترغیب میشوند.