گام برداشتن در مسیر احیای اندیشۀ دینی لزوماً نیازمند گذر عمر و تجربههای طولانی نیست، چراکه درک عمیق رفتارهای پیامبر رحمت و امامان شیعه و نیز دستپروردههای آنان، یعنی علمای اسلام، میتواند در سنین جوانی نیز بهدست آید. ازاینرو میتوان در این مسیر ردپای جوانی مخلص، مثل شهید دکتر دیالمه، را دید و طنین صدای دردمندش را شنید. این شهید بزرگ در این مسیر قرار گرفت و حاصل حرکت خود را «اِحیای تفکرات شیعی» نامید.
او همهکس بود و هیچکس نبود و در عین اینکه فهمی عمیق از دین داشت، بیادعا بود. در جوانی مسیری ویژه برای فهم دین پیمود که راهی میانبُر بود و این راه را سخاوتمندانه به دیگران نیز نشان داد. شهید دیالمه از معرفت سیراب بود، ولی ادعایی نداشت؛ در خردورزی کمنظیر بود، ولی فیلسوفمسلک نبود؛ نگاهش به دنیا با نگاه جوانان همسنوسالش متفاوت بود، اما دنیاگریز نبود. او هرچند بر افکار انحرافی و اندیشههای باطلِ گروهها و تشکلهایی که با اسلام زاویه داشتند بیش از خودشان مسلط بود، در عین حال با آن گروهها و تشکلها مرزبندیای روشن داشت. او باصلابت بود و پشتوانۀ صلابت روزهایش مناجاتها و اشکهای عاجزانۀ شبهایش بود. او رسول اندیشهای بود که آن را با همۀ وجود باور داشت و مُروج مکتبی بود که در آن مکتب تربیت یافته بود و راهبر راهی بود که خود پیش از دیگران آن را پیموده بود.
بصیرت دینی، بیاعتنایی به ظواهر دنیا، حریص بودن در هدایت دیگران، تواضع و مهربانی، دانش وافر، سعۀ صدر، شجاعت، و مَنشی توأم با وقار تنها بخشی از کاریزمای شخصیت پرنفوذ او بود، بهطوریکه حتی آنان که طالب راه او نبودند او را میستودند و میطلبیدند.
شهاب وجودش از سال ۱۳۵۲ به بعد، سالهای اوجگیری اختناق و استبداد رژیم منحوس پهلوی، درخشید و این درخشش در بحبوحۀ شبیخون بر اندیشهها به اوج خود رسید، در بحبوحۀ شبیخون به اندیشههایی که اگر هدایت نمیشدند، به تاراج افکار شیطانی و التقاطی میرفتند.
سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ نقطهعطف انقلاب اسلامی است، زیرا در آن سالها نهضت اسلامی هویت یافت و مسلمانانِ انقلابی نیرومند شدند و شعارهای اسلامی و خطمشیهای رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی، برای تودههای مردم بیش از پیش اهمیت یافت و مردم به بازخوانی ارزشهای اسلامی گرایش پیدا کردند. این گرایش و اقبال عمومی در فضای اجتماع، بهویژه در میان قشر دانشجو و فرهیخته، بستری را برای افراد و گروههای مختلف مهیا کرد تا خواستههای حزبی، فردی، و گروهی خود را با قرائتی از دین بیامیزند و به جامعه عرضه کنند.
رشد سیاسی جوانان با رشد دینیشان متوازن نبود و این عدم توازن بهگونهای اندیشیدن را با تهدید سیاستزدگی روبهرو کرده بود بهطوریکه جریانهای ناسالم سیاسی، با ظاهرهایی مذهبی، افراد جامعه را به راهی که خود میخواستند فرا میخواندند. گروهکهای انحرافی میکوشیدند به جایگاهها و مناصب فرهنگی و انقلابی رخنه کنند و بر آنها مسلط شوند و این، یعنی افتادن انقلاب بهدست نااهلان، چیزی بود که شهید دیالمه را نسبتبه آیندۀ اسلام و انقلاب اسلامی بهشدت نگران کرده بود.
دیالمه به ضعفهای فکری و انحرافهای موجود در جامعۀ آن روزگار نگاهی جامع داشت و چاره را در دو حرکت همسو میدید:
۱. تدوین مفاهیم صحیح دینی و تبیین آن برای نسل جوان؛
۲. به نقد کشیدن افکار و اندیشههای انحرافی و التقاطی.