رمز توسعهی اقتصادی واقعی در دهههای آینده، کسبوکارهای کوچک و شرکتهای کوچک هستند. گذشت آن زمانی که شرکتهای بزرگ نقشی اساسی در موتور محرک اقتصادی جوامع داشتند؛ حالا تنها در صورتی میتوانند به چنین جایگاهی برسند که با شرکتهای کوچک، مشارکت و همکاری کنند. کار به اینجا رسیده که از نگاه بسیاری از اهلفن و متخصصان کسبوکار یکی از مهمترین دلایل ماندن و رشد شرکتهای بزرگی که همچنان فعالیت میکنند، مشارکت و همکاری با شرکتهای کوچک است.
در بین جمعیت سی کشوری که بالاترین درآمد را در سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD) دارند، بیش از دو-سوم افراد در شرکتهای کوچک مشغول بهکار هستند که البته در این میان، بهعنوان یک ضعف باید گفت هشتاددرصد این کسبوکارهای کوچک بهصورت یک یا دو نفره اداره میشوند. حالا بر این اساس تصور کنید اگر افرادی که بهصورت تک یا دونفره فعالیت میکنند، بتوانند توانِ تمام بخشهای تحت مدیریتشان را پنجبرابر کنند، چه اتفاقی میافتد؟ یعنی بهجای یک نفر، پنج نفر و در نهایت رسیدن به تعداد مشتری پنج برابر؛ این یعنی شما اقتصادی پنج برابری ایجاد کردهاید.
در خیلی از کشورهای توسعهیافته و نوتوسعهیافته، اولویت و تمرکز اصلی دولتها روی هموارسازی توسعهی کسبوکارهای کوچک است. آنچه دولتها را به چنین دیدگاهی رسانده این است که با توجه به تغییرات چشمگیر در تکنولوژی بهنظر میرسد شرکتهای بزرگ دولتی و خصوصی بهنفع مردم نیستند و شرکتهای کوچک و خصوصی کارآیی بهتری در اقتصاد دارند.
در چند دهه پیش هرچه کسبوکارها بزرگتر بودند، اقتصاد پویاتر و قدرتمندتر بود و بر این مبنا طرزفکر بزرگبودن کسب وکارها در ایران و جهان رونق بسیاری پیدا کرد. سیل عظیم شرکتهای بزرگ دولتی و خصوصی محصول این دوران است؛ شرکتهایی که عموما پدیدآورندهی ثروتهای کلان برای کشور بودند که سوخت اصلی توسعهی همهجانبه را فراهم میکرد.
ولی با تحولات اخیر دنیا، کسبوکارهای کوچک، ریسک کمتری را نسبت به شرکتهای بزرگ بههمراه دارند؛ و در نهایت بالابودن کارایی کسبوکارهای کوچک در معیارهای جهانی، دلیل مهمی برای جایگزینشدن این مدل با روش قدیمیست. نباید از این مساله غافل شد که شرکتهای کوچک با توان بالا در توزیع درآمد، ایجاد اشتغال و کاهش فقر، نقشی حیاتی بهخصوص در کشورهایی مانند ایران بازی خواهند کرد. چنین نگرشی میطلبد که نگاه کلان اجتماعی و حکمرانی هم بر تغییر فاز اقتصادی از سازمانهای بزرگ به کسبوکارهای کوچک بیش از پیش تاکید کند و این رویکرد را بهعنوان نسخهی توسعهی همهجانبه در دستور کار قرار دهد.
در این میان، یکی از اصلیترین نگرشهای جدید درمورد کسبوکارهای کوچک این است که بنیانگذار، حضوری تام و تمام در کسبوکار نداشته باشد و با این همه، کسبوکار رشدی نجومی را تجربه کند؛ آن هم در سطح جهانی! بله، درست است؛ این نگرش سالم به این معناست که کسبوکار نباید هیچگونه وابستگی به بنیانگذار و ادارهکنندگان مرکزی داشته باشد؛ و به قولی، فرد را اسیر خودش کند. این جدای از راهِ خیلی از شرکتها و کسبوکارهای کوچکیست که روزها، ماهها یا حتی سالهاست رشدی را تجربه نکردهاند و به نوعی بود و نبودشان در جامعه احساس نمیشود.
واقعا مشکل کار در کجاست؟ از شما در مقام کارآفرین است یا از کسبوکارتان؟ اقتصاد کشور چه؟ ولی من متفاوت از همهی این سوالها باید تاکید کنم مشکل فقط و فقط خود شما و ذهنیتهای شماست. عمیقا معتقد به راهگشابودن این کتاب از «مایکل گربر» در حوزهی ادارهی کسبوکار هستم تا جایی که اگر کسی این کتاب را نخوانده باشد، بهگمانم نمیتواند بهدرستی مفهوم اصلی کسبوکار و کارآفرینی را درک کند و در نهایت احتمال زیادی دارد که در این مسیر به بیراهه برود. این کتاب به شما میگوید برای رهایی از بردهداری مدرن (سخت کارکردن برای پول) چه اقداماتی باید انجام دهید و از این رهگذر شما را با مفهوم شگفت «کوچکبودن» نه «کوچکماندن» آشنا میکند.
با خواندن این کتاب شما میتوانید روند درست جهانیشدن در برندهای معتبر را درک کنید؛ امروز بنیانگذار استارباکس صاحب کسبوکاری با بیش از سیوپنج هزار شعبه در سراسر جهان است یا والمارت مدیریت فروش چندین میلیون محصول را در بیش از ده هزار فروشگاه زنجیرهای پیش میبرد و کتاب رشد دههزاربرابری، راوی تاثیرگذار این افسون مهم در کارآفرینی و ادارهی کسبوکارهای کوچک است.