اروس و تمدن هربرت مارکوزه، بیانی کوبنده و شورانگیز از دیدگاههای او دربارهی تمدن معاصر، سلطه و آزادی بهدست میدهد. این اثر حماسهوار مارکوزه دربارهی رهایی، که در اوج دورهی مککارتیسم در دههی ۱۹۵۰ نوشته شد، خطوط کلی بینش او را از یک تمدن آزاد و نا ـ سرکوبگر، طی دورهای تاریخی ترسیم میکند که مشخصهی آن سرکوب اجتماعی و یورش به تفکر رادیکال است. پافشاری او بر آزادی، بازی، عشق، و اروس، خصیصههای ضدفرهنگ دههی شصت را پیشبینی میکند، دههای که به نوبهی خود، از او یک پیشقراول تفکر رادیکال ساخت. افزون بر آن، این نوشته نقدی بهغایت رادیکال از تمدن معاصر بهدست میدهد که مارکوزه را محبوب چپ جدید و یکی از متفکران تأثیرگذار زمانهی خود کرد.
در بخش اول اروس و تمدن، مارکوزه تلاش میکند توضیح دهد که چرا سرکوب در جوامع پیشرفتهی صنعتی حاکم است و موانع آزادی را تحلیل میکند. در نیمهی دوم کتاب، دیدگاههای معطوف به برساختن یک جامعهی نا ـ سرکوبگر را ترسیم میکند. اروس و تمدن، به تحقیق، اثر تعیینکنندهی نظریهی انتقادی مارکوزه است که اساس نوشتههای بعدی او را شکل میدهد. این کتاب که به بررسی جدی و فلسفی فروید دست زد، رابطهی بین فروید و مارکس را نشان داد، که عمدتاً، قبلاً از آن غفلت شده بود، و مارکوزه را به مخاطبان وسیع آکادمیک، و سرانجام به عامهی مردم شناساند.
بخشهای آغازین اروس و تمدن حاوی دیالوگی انتقادی با نظریهی تمدن فروید، مخصوصاً تمدن و ملالتهای آن، است. مارکوزه میخواهد به بدبینی فروید در رابطه با امکان کسب خوشبختی و کامروایی در تمدن پاسخ دهد و برهان فروید را رد میکند که مبنی بر آن جامعهای نا ـ سرکوبگر ناممکن است. از نظر فروید، پیشرفت در تمدن، مستلزم کار اجباری و سرکوب غریزی است. فروید ادله میآورد که ارضای جنسی آزادانه با انضباط ضروری در تنازع بقا مغایر و در تضاد است، و چشمپوشی و تأخیر در ارضاشدگی، شرط لازم پیشرفت است. فروید مدعیست کامروایی و لذت جنسی، هیچ ارزش فرهنگی ندارند و باید تابع کار، تولیدمثل ناشی از تکهمسری، صداقت اخلاقی، و محدودیت اجتماعی باشند. بنابراین، براساس نظریهی فروید، فرهنگْ قربانی کردن روشمند لذت، و همارز اجتماعی سرکوب است.