هنر، زیبایی و خوب سه واژهای هستند که رابطۀ پیچیدهای با یکدیگر داشته و همواره در کنار هم خودنمایی میکنند. البته ممکن است گاهاً هنر از این رابطه بصورت موقت کنار گذاشته شود و این امر زمانی رخ میدهد که زیبایی و خوبی در وادی مسائل طبیعی و یا روابط انسانی مورد مباحثه قرار بگیرند. اما زمانی که صحبت از هنر در میان است بلاشک زیبایی و خوبی نیز حضور دارند. قبل از هر چیز لازم است تا ماهیت خوبی مورد بررسی قرا بگیرد تا جایگاهش به هنگام تعریف زیبایی مشخص باشد. افلاطون چیزهای خوب را به سه دسته تقسیم مینماید؛ گروه اول شامل چیزهای خوبی است که انسان به آنها بابت خودِ صرفشان علاقه دارد مانند شادی و سرور. به عبارتی انسان از وجود این دسته از چیزهای خوب احساس خوشی کسب مینماید. گروه دوم را چیزهای خوبی تشکیل میدهند که هم خودشان و هم نتایج حاصل از وجودشان برای انسان سودآور میباشد، که خردمندی و تندرستی جزو این دسته محسوب میشوند. گروه سوم هم شامل چیزهای خوبی است که در عین دشواری نتیجۀ سودآوری برای انسان به همراه دارد، مانند ورزش کردن که به خودی خود مشقت بار است اما نتیجۀ مطلوبی برای فرد به ارمغان میآورد .اما زمانی که از واژۀ خوب برای تحلیل زیبایی یاری گرفته میشود در واقع مقصود همان گونۀ اول از تفسیر افلاطون میباشد. اما اینکه زیبایی چیست و به چه چیزهایی نسبت داده میشود سوالی ساده با جوابهایی گوناگون است که قرنها متفکران، جامعه شناسان و فیلسوفان به حلاجی آن مشغول هستند و جواب واحد و مشترکی برای آن نیافته اند. تعبیر و تفسیر زیبایی از زوایای مختلف، در برهههای زمانی گوناگون و به طرق موشکفانه مورد بررسی قرار گرفته است و نظرات اندیشمندان در این رابطه به چند دسته مختلف تقسیم میشوند.