در سالهایی که دو متفکر اندیشهشناس کشور یعنی آرامش دوستدار و سید جواد طباطبایی مبتنی بر منطق درونی اندیشههای موجود در فضای فکری ایران سخن از «امتناع اندیشه» میگفتند، من درگیر بحث «تولید اندیشه» بودم. من با سه مسئله در نظریۀ این دو متفکر مشکل داشتم: نخست اینکه در نظریۀ این دو متفکر، بهویژه در نظریۀ آرامش دوستدار، اشارهای به شرایط بیرونی تولید اندیشهها یا ویژگیهای محیطی که اندیشهها در آن تولید میشوند و تأثیر این ویژگیها بر فرم، محتوا و جهتگیری ایدئولوژیک اندیشهها نمیشود. به همین دلیل است که این دو محقق بهجای برقراری ارتباط میان بسیاری از ویژگیهای فرمی و محتوایی اندیشههای موجود در فضای فکری ایران با ویژگیهای محیطی تولید این اندیشهها، آنها را به نبوغ یا عدم نبوغ یا نوع ذهنیت متفکران ایرانی نسبت میدهند و وجود ویژگیهای فرمی و محتوایی در اندیشهها را به ویژگیهای فردی متفکران بازمیگردانند. دوم اینکه، این دو محقق با وجود آنکه در طرح ایدههای خود از روش متنخوانی بهره میگیرند و عمدتاً درگیر منطق درونی متون اندیشمندان ایرانی هستند، در پژوهشهای خود از هیچ نظریهای درخصوص متن و مکانیسمهای درونی عمل متن و شیوۀ صورتبندی شدن و معنایابی متون سخن نمیگویند، اگرچه سید جواد طباطبایی در صفحۀ پنج مقدمۀ کتاب درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشۀ سیاسی در ایران (۱۳۷۷) «اسلوب تحلیل گفتار» یا همان تحلیل گفتمان را «اسلوب بررسی نقادانۀ تاریخ اندیشۀ سیاسی» میداند. نکتۀ سوم اینکه این دو محقق بهتبع این دو نقص مجبورند ویژگیهای فرمی و محتوایی اندیشههای موجود در فضای فکری ایران را به ویژگیهای فردی متفکران ایرانی، همچون نبوغ یا عدم نبوغ یا ماهیت ذهنیت آنها (دوستدار بر «دینخو بودن» ذهنیت این متفکران تأکید میکند، طباطبایی هم بر «دینخو بودن» و هم بر «ایدئولوژیک بودن» ذهنیت این متفکران تأکید میکند) بازگردانند و از ارائۀ یک نظریۀ جامعهشناختی-نشانهشناختی درخصوص ماهیت متون این متفکران و چرایی شکلگیری آنها در شرایط خاص اجتماعی تولیدشان باز بمانند.