نتیجه حضور فعّال و تأثیرگذارِ بازار در تمامی وقایع مهمّ سیاسی کشور، از اعتراض به قرارداد رژی تا انقلاب ۱۳۵۷، بر مطالعاتِ ناظر بر این نهاد، بهنحو متناقضی به فقدانِ نیاز به مفهومپردازی در مورد آن منجر شده است. اگر نگوئیم تمامی مفاهیمی که برای بررسی فاعلیت سیاسی بازار بهکار گرفته شدهاند عاریتی بودهاند، دستِکم آن است که گفته شود اغلب آنها از کاستیای رنج بردهاند که نتیجه سهلوممتنع دانستن جایگاه و کارکرد این نهاد در گستره سیاسی کشور است. نهادی که گفته میشود فاعلیت سیاسیاش را هم مدیونِ تعامل مستمر با نهاد روحانیت است و هم در تقابل مداوم با دولت.
رایجترین نگاه به بازار در ایران، دیدنِ آن همچون مجموعهای است که همه عوامل تشکیلدهندهاش- اعم از رسوم اقتصادی، حساسیتهای سیاسی و روابط اجتماعیِ اعضایش- توسط «سنّت» تعیینتکلیف میشوند. تعیینکنندگی نقش اقتصادی بازار در موضعگیریهای سیاسیِ وی، گروه دیگری از محققان را بر آن داشته که مفهوم مارکسیستیِ «طبقه» را- با اندکی دخل و تصرف در آن-، مفهومی مناسب برای تحلیل عملکرد سیاسی بازار بدانند. مفهومی که بالطبع مانع از بررسیِ جنبههایی از هویّت بازار میشود که مشتق از عوامل اقتصادی نیستند. این دو نوع نگاه به بازار برای تبیین فاعلیت سیاسیای بهکار گرفته میشوند که گویا عمدتاً در تقابل با موجهای مختلف مدرنیزاسیون اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیای بودهاند که از میانه سده ۱۲۰۰ هجری شمسی ایران را درنوردیدند. یکچنین تحلیلهایی این واقعیت را نادیده میگیرند که اوّلاً بخشهایی از همین بازار خود در آغاز کار در زمره عوامل و عناصری بود که از طریق گسترش تجارت بینالمللی در خطّ مقدم وجه اقتصادی همین مدرنیزاسیون قرار داشت و دوّم آنکه زمانی هم که در دورهای متأخرتر از وجوه اجتماعی و فرهنگیِ مدرنیزاسیون برکنار ماند، از تلاشاش برای ایجاد ائتلافهای سیاسی با نیروهایی مانند دانشجویان که برخلاف بازار در مرکز توجه این پروژه قرار داشتند کاسته نشد.
اکنون دو مفهوم جدیدتر، یکی بهعاریتگرفته از مطالعات فرودستان، یعنی مفهوم «اقتصاد غیررسمی» و دیگری حاصل بازبینی در روند تحوّل جوامع مدرن که در آنها دسترسی باز یا محدود به اطلاعات نقشی مرکزی در عوامل برسازنده بنگاههای اقتصادی دارند نیز برای بررسی بازارها وارد کار شدهاند. در مورد اوّل، تعاملاتِ لاجرم بازار و دولت، همچون اخذ جواز کسب از دولت، پرداخت مالیات به وی و چانهزنی با آن به میانجیِ نهادهای صنفی اهمیّت تحلیلیِ خود را از دست میدهند و تنها وجه خودسازمانده بازار که ذیل فعالیت غیررسمیِ آن دستهبندی میشود اهمیت پیدا میکند. در مورد دوّم، این کمبود اطلاعات در مورد قیمت کالاها، خریداران و فروشندهها هستند که باعث میشوند الگوهای اقتصادیِ متّکی بر فرضِ رقابت خالص نتوانند توضیحی باشند بر کارکرد بازار. از این منظر، این کار حاصل ایجاد سازوکارهایی است برای برطرف نمودنِ کاستی اطلاعات. سازوکارهایی که بهنوبه خود در تبیین فاعلیت سیاسیِ بازار در تعاملها و تقابلهایش نقشی تعیینکننده مییابند.
کتابِ حاضر اوّلاً تلاشی است برای محکزدنِ این دیدگاهها از طریق طرح پرسشی ناظر بر فاعلیت پررنگ سیاسیِ بازار در یکصدسال منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ در مقایسه با نقش منفعل وی پس از آن. دوّم تلاشی است برای پاسخ به همین پرسش از طریق مفهومپردازیِ بازار همچون مجموعهای از شبکهها که در کنشهای شخصی اعضایش حک شدهاند و در تعامل با دیگرِ همتایان، نمودی عینی مییابند. منظور از شبکه، مجموعهای منظم از تماسها و پیوندهای اجتماعی میان افراد و گروههای درگیر در انواع و اقسام تعاملات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در بازار است. یکی از مهمترین نتایج این مفهومپردازی اضافهشدنِ عامل «مکانِ بازار» به مجموعه عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است برای درک عملکرد فعّال بازار در تمامی ادوار یادشده. بهگونهای که نویسنده مطرح میکند، این وجود یک مکان متمرکز است که امکان ایجاد «شبکههای همیارانه» را به بازاریان میدهد، شبکههایی که اساس وفاداری و کنش جمعی بازاریان بودند. با تلاش دولتهایی که پس از انقلاب زمام امور را در دست گرفتند در هدایت و کنترل عوامل اقتصادی از سویی، و از سوی دیگر، پراکندهشدن محلهای تجاری کشور- خواه در گستره سرزمینی و خواه بهدلیل ایجاد مراکز تجاری بزرگِ ایران در خارج از مرزهای کشور-، مرکزیت این مکان رو به افول نهاد و همراه با آن، «شبکههای اجباری» که توانِ بسیجِ آن شبکههای پیشین را ندارند جایگزین آنها شد و بدینترتیب فاعلیت سیاسی بازار را بهنحو چشمگیری کاهش داد.
به اعتبار آنچه گفته شد، علاوه بر موشکافیهای بدیع در انواع ارتباطاتی که هویّت بازار در ایران را میسازد، کتاب حاضر را میتوان تشریک مساعیِ جدّیای دانست در مبحث ناظر بر فاعلیت سیاسی گروههای اجتماعی و نهادهای سیاستگذاری که همواره هم از جذابترین و هم از مناقشهانگیزترین مباحث معطوف به مطالعه نظریهها و تجارب دورانهای گذار در جامعهشناسی سیاسی بوده است؛ خواه بهصورتی تدریجی و در شکلی اصلاحی، خواه با شتاب و در شکلی انقلابی.
مراد ثقفی