فرهاد کشوری در رمان «کشتی توفان زده» مانند رمانهای دیگرش زمان حال را با بخشی از تاریخ ایران پیوند زده است. چند کارگر و مهندس نفتی برای گرفتن طلبشان از یک شرکت به جزیره خارک آمدهاند، اما در جزیره گیر افتادهاند و هرچه تلاش میکنند نمیتوانند از آنجا خلاص شوند. داستان هم از زبان یکی از همین کارگرها روایت میشود و از جایی به واقعه تاریخی میرمهنا در خارک، مقارن با سلسله زندیه و قساوتها وبیرحمیهای او پیوند میخورد. در این داستان که فصلهایی کوتاه و ضرباهنگی پرتنش دارد، دم به دم اتفاقهای تازه میافتد و مشخص نیست که چه کسی صادق است و چه کسی نه. همه شخصیتها دچار اضرابی پایانناپذیرند که ریشه در یک گذشته نه چندان دور دارد. آیا این اضطراب به حال و هوای جزیره برمیگردد؟ یا وهمی در فضا وجود دارد که از ساهای دور میآید و روحشان را تسخیر کرده است؟ ترکیب خاص فرهاد کشوری در این داستان و پیوندی که میان دو زمان حال و گذشته برقرار کرده باعث شده خواننده را پابهپای هردو قصه پیش ببرد تا بلاخره بفهمد چرا جزیره این مردم را رها نمیکند.