درباره خلاصۀ پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه السلام
حادثهای که از نو دربارۀ آن به جستجو برخاستهام بهتازگی رخ نداده است. همۀ آشنایان با تاریخ اسلام - مسلمان باشند یا نه - از چگونگی آن آگاهند. بیش از هزار سال است از آن بحث کردهاند. پیرامون آن کتابها نوشته، شعرها سروده، مرثیهها ساخته و مجلسها برپا داشتهاند.
اگر کسی بخواهد تنها با تتبع در سیسال تاریخ اسلام، حادثه سال شصتویکم هجری را تحلیل کند، ممکن است به چنین نتیجهای برسد:
از نیمۀ دوم خلافت عثمان تا پایان دوران حکومت معاویه بتدریج، اصول و یا بعضی از اصول رژیم حکومت اسلامی دگرگون شد و به اصطلاح مسلمانان، بدعتها در دین پدیدار گشت. در حکومت معاویه این دگرگونی به نقطۀ اوج رسید، از آنجمله عدالت که رکن اصلی این دین است، تقریباً منسوخ گردید. قتلها، تبعیدها، مصادرۀ اموال بدون مجوز شرعی یا به استناد مجوزهای قابل انتقاد، شکنجه و آزار به خاطر گرویدن به مذهبی خاص، یا داشتن طرزتفکری مخصوص، رواج یافت. ظهور این بدعتها سبب پدیدآمدن و رشد سریع مردم ناراضی شد و جامعۀ عربستان آن روز را مهیای شورش ساخت.مرگ معاویه و زمامداری یزید دریچهای به روی مردم ناراضی گشود. آنان فرصتی یافتند تا گردهم آیند و یزید را که گذشته از نداشتن شرایط اخلاقی لازم برای عهدهداری خلافت، برخلاف رژیم معمول اسلامی عهدهدار حکومت شده بود براندازند، و خلافت را به مسیر نخستین خود، انتخاب پیشوا از راه اجماع امت - مراجعه به آراء عمومی - برگردانند و چندان که بتوانند بدعتها را نسخ کنند....
-از متن کتاب-