در صحرا راه یافتن قاری اشکمبه به سودخوران قشلاق نفارید، خصوصا ارباب روزی را که کلانترین سودخوران دهههای سنگسبز و بولمهخوران بود، به غضب آورد. او نمیتوانست که از قاری اشکمبه ارزانتر کرده پول به فایده مانده، دهقانان ِ به قرض محتاج را از دست وی زده گیرد. در این کار او را از یک طرف حرص از حد زیاد او به فایده که به دهقانان هر صد تنگه را در هر ماه از هشت تا ده تنگه فایده گرفته به قرض میداد، راه نداد، از طرف دیگر سرمایه نقد او هم برای رقابت کردن با قاری اشکمبه برین آدم سیرپول کفایه نمیکرد. به بالای این، مقصد اساسی او از سودخوری زمینهای دهقانان را به دست درآورده خود آنها را غلام کردن بود که با فایده کم این مقصد را به دست درآوردن بسیار دشوار بود و دیر هم میکشید، و حال آن که اگر او فایده پول خود را از قاری اشکمبه ارزانتر کند هم، عجب نبود که دهقانان باز به درِ قاری اشکمبه روند، زیرا دهقانان میدانستند که قاری اشکمبه به صحرا آمده دهقانی کردن نمیتواند، بنابراین به زمین آنها چشم نمیدوزد، ارباب روزی باشد، امروز یا فردا زمینشان را از دستشان زده میگیرد.
ارباب روزی با قوه حکومت محلی یا با سوءقصد هم قاری اشکمبه را از صحرا دور کردن نمیتوانیست، چون که نایب قاضی کلان دوست نزدیک قاری بوده، او میتوانیست در هر حادثه دوست خود را مدافعه و محافظه کند.
ارباب روزی یک اسپ داشت، بعد از چند گاه باز اسپ دیگری خرید، این اسپان او در یک سابات بسته میشدند، اولها این دو اسپ در وقت جو و علفخوری با هم جنگ کرده، با لگدکوبی ِ یکدیگر مشغول شده هیج کدامشان از خوراک درست بهره نمیبردند، رفتهرفته این دو اسپ با هم رام و آموخته شدند، در آن وقت علف و جو را یارانه و دوستانه میخوردند، حتی یکی از آنها سیر شود و دیگری مشغول خوراکخوری باشد، اسپ سیر گردن و سغرین اسپی را که به خوراکخوری مشغول بود، با دندانش دوستدارانه خارومال میکرد.