اگر بخواهیم فقط در یک قاب نمایی از شعرهای فدایی هروی ترسیم کنیم، آن نما شعر درد و اعتراض است. شعرهای او را بیشتر میتوان در طبقهی شعرهای اجتماعی گنجاند که بیشترین دغدغههایی که انگیزهی سرودن و مضمون شعرهایش شده مناسبات و اتفاقات اجتماعی بوده است. سرودههای فدایی در طول هفتاد سالی که تا کنون از شاعریاش میگذرد، پابهپای تحولات اجتماعی پیش آمده و تازه شده است؛ به طوری که در دوران تجاوز شوروی سابق به افغانستان، روح انقلاب و مبارزه، و در دوران مهاجرت درد غربت را در کالبد اشعارش دمیده است. روحیهی انقلابی و حساسیت اجتماعی در شعرهای او به اندازهای است که گاهی احساس میشود شعر در دست او به اسلحهای تبدیل شده و با آن مصادیقی را که نمودهای ظلم و تجاوز میداند، نشانه گرفته است. با وجود داشتن دغدغههای دایمی اجتماعی و با وجود داشتن دید و خط مشی سیاسی در شعرهایش، در دورههای مختلف به هیچ جریان سیاسی وابستگی نداشته است. او هیچگاه به درگاه ارباب سیاست و صاحبان قدرت پای نگذاشته و زمانی که برای گرفتن مدال به ارگ دعوت شده چنین سروده است:
مرا به پاره فلزی چه افتخار بُوَد؟
مدال دفتر اشعارم افتخار من است
هلا! زبان پی تبریک من نبگشایید
کزین خوشآمد و تبریک سخت عار من است
به کاخ ظلم سرم خم نشد، اگر رفتم
گواه من الف قد استوار من است