اگر تاریخ انتشار کتاب «ایرج خسته است» کمی به دهه نود و یا حتی دهه هشتاد نزدیکتر بود، شاید نگاه طنز داوود امیریان به وقایع جبهه، درمیان آثار طنز فراوانی که در این سالها نوشته شده آنقدرها به چشم نمیآمد. اما امیریان، کتابش را در سال ۷۳ یعنی تنها چند سال پس از پایان جنگ مینویسد؛ در روزگاری که هنوز نگاه صرفاً حماسی و معنوی به دفاع مقدس بر ادبیات این حوزه چیره بود و نویسندگانش به واسطه نزدیکی تاریخی با این حادثه، هنوز به خلق آثار احساسی در این زمینه میپرداختند. ماجرای «ایرج خسته است» با ورود ایرج، نوجوانی ۱۵ ساله، به یکی از چادرهای جبهه و تلاش راوی برای شناخت بیشتر او آغاز میشود.
این تلاش خیلی زود به سرانجام میرسد و تنبلی ایرج کمکم همه بچههای گردان را ذله میکند. داستان پراز طنازیها و شوخیهایی است که میان رزمندهها رد و بدل میشود، اگرچه هیچ کدام ساحت معنوی جبهه را خدشهدار نمیکند. «ایرج خسته است» پر از نشانههای سرزندگی وسط میدان جنگ است؛ نشانههایی که تصنعی نیستند و با شخصیت قهرمانهای قصه همخوانی دارند. امیریان با خلق موقعیتهایی مثل حضور یک بچه گربه در چادر رزمندهها که ایرج آن را از مرخصی با خود آورده و یا پیدا کردن یک آفتاب پرست که ایرج ابتدا خیال میکند یک اژدهاست، به ادبیاتی تازه و طنزی دوستداشتنی در حوزه دفاع مقدس دست پیدا میکند. ادبیاتی که با شناخت درست از گروه سنی مخاطب خود، میتواند به پیوند نسل جدید نوجوان با ادبیات دفاع مقدس و فرهنگ جبهه کمک کند. «ایرج خسته است» لحنی ساده و روان دارد، داستانهایش کمحجماند و ریتم مناسبی دارند.
همین ویژگیها به اضافه قطع کتاب، خواندن آن را در هر شرایطی برای مخاطب لذت بخش میکند.