«شاهزاده جادوشده» شاهکاری است که لئونید سالاویف، یکی از نویسندگان بزرگ روس، آن را نگاشته است. این کتاب تصویر زندگی مردی در حال سفر است. مردی که سر راه خود با موانع فراوانی مواجه میشود و بهطور خستگیناپذیر میکوشد تا آنها را، یکییکی، از سر راه خود و حتی دیگران بردارد. این مرد کسی نیست جز ملانصرالدین که گویی جهان را بیش از یک بار زیسته است، و تجربه فراوان او در حل مسائل مختلف و، در عین حال، پیچیده میان مردم، اعمال و خود او را متفاوت از دیگران جلوهگر میسازد. کوششهای او در عین جانبداری از منطق اعمال انسانی و تا حدودی عرف اجتماعی حالات و ابعادی منحصر به فرد را بازتاب میدهد. در واقع، این شخصیت دوستداشتنی، به اعتبار کارهایی که انجام میدهد، معتقد به دیدن جهان با چشمهای ورزیدهتر است. شاید به دلیل همین افکار پیشرو اوست که موجودی متناقض به نظر میآید. چون او هم قادر است با خر چموش خویش به گفتگو بنشیند، هم، با دلسوزی، گره از پیچیدهترین مشکلات آدمی بگشاید. و از همینروست که شبیه هیچ کس نیست. چه، نگاه انتقادیاش به گذشته و حال او را پیشاپیش همه راه میبَرَد. و غالبا در جریان نمایش و بازگویی همین دید انتقادی باعث خنده ما میشود. این در حالی است که گویی ظلمت سراسر زندگی آدمها را احاطه کرده است. به همین دلیل، این طنز طنزی است سیاه که مرزهای میان ادبیات رسمی و غیررسمی را درهم میشکند، و قادر است ما را نه تنها از پدیدهای به نام سانسور بیرونی، بلکه حتی از سانسور درونی نیز نجات بخشد.
بنابراین، «شاهزاده جادوشده» لوح عظیمی است سرشار از موضوعهای اساسی مورد توجه بشر: جنگ، پیشگویی، معجزه و... و نگاهی است نو به رفتار و کردار و لایههای ژرف و پیچیده نهفته در روابط میان آدمها، که نمونه بارز آن داستان «دزد پارسا»ست.
مطالعه این اثر عظیم را که از جنس آثاری نظیر «مرشد و مارگریتا»ی میخاییل بولگاکف است به همه توصیه میکنیم. چه، این آثار، هر چند به طور غیرمستقیم به ما میگویند: چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.