نویسندهی ترک، متولد استانبول. پس از پایان تحصیلات متوسطه در کالج امریکایی رابرت در استانبول، وارد دانشکدهی فنی استانبول شد تا معماری بخواند اما این این رشته را نیمهتمام رها کرد و در رشتهی روزنامهنگاری فارغالتحصیل شد، گرچه هیچوقت روزنامهنگاری نکرد. سال ۱۹۸۲ با اولین رمانش، «جودت بیک و پسرانش» جوایز اورهان کمال و کتاب سال را به خود اختصاص داد. بعد از چاپ رمان دومش، «قلعهی سفید» که به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شد، کرسی تدریس ادبیات داستانی دانشگاه کلمبیا را پذیرفت و چند سال در نیویورک زندگی کرد. رمانهای بعدی پاموک، «نام من سرخ» و «برف»، چند جایزهی مهم بینالمللی برایش به ارمغان آوردند و او به معروفترین نویسندهی ترک در دنیا بدل شد. سال ۲۰۰۵، طی یک سخنرانی جنجالی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، سیاستهای دولت ترکیه در رابطه با کردهای ترکیه را زیر سئوال برد و از این موضوع انتقاد کرد که دولت همه را وادار میکند نسبت به نسلکشی ارمنیهای ترکیه در سالهای ابتدایی جنگ جهانی اول سکوت کنند. این سخنرانی با واکنش تند ملیگرایان ترکیه و دولت وقت مواجه شد، اما پاموک بر اظهاراتش پافشاری کرد.
برشی از رمان: وقتی داشت در کوچهای که انگار تا ابدیت ادامه داشت به سمت خلیج راه میرفت چشماندازی که از بالکن خانهی سلیمان دیده بود در مقابل چشمانش جان گرفت. چیزی که میخواست به شهر بگوید و روی دیوارها بنویسد حالا به ذهنش آمده بود. این هم نظر رسمی و هم شخصیاش بود؛ هم نیت قلبش و هم زبانش: با خودش گفت: «من در این دنیا رایحه را بیشتر از همه دوست داشتم!»