نوشتن دربارۀ چین امروزین نیازمند محاسباتی تقریباً غیرممکن است، خطرها و عواقب هر جمله را باید سنجید. با توجه به خلأ اطلاعات در بستری که این جملات در آن قرار خواهند گرفت، این کار مانند تردستی در تاریکی است. دقیقاً به دلیل همین محاسبات هم هست که نوشتن این کتاب ضروری است. در حالی که گسترۀ مطالب سیاسی قابل قبول در چین محدود میشود، محاسبات ظریف خودسانسوری پیوسته آزادی بیان را درون و بیرون مرزهای چین ضعیف و ضعیفتر کرده است. با اخراج بعضی از خبرنگاران خارجی و عدمصدور ویزا برای بعضی دیگر از جانب دولت چین، این فرایند در سالهای اخیر سرعت بیشتری یافته است. از آنجا که خانوادۀ من در یک دهۀ گذشته ساکن چین بودهاند، هنگام تصمیمگیری دربارۀ نوشتن یا ننوشتن این کتاب مدام به این مسائل میاندیشیدم. اما یک سؤال رهایم نمیکرد: اگر من ــ با همۀ آزادیای که دارم ــ تصمیم بگیرم دربارۀ ۴ ژوئن ننویسم، آیا کس دیگری این داستانها را برای ثبت در تاریخ خواهد نوشت؟ واقعیتهای تاریخی را نباید گروگان گرفت، و خط میان اطاعت و تبانی به باریکیِ موست.
کسانی که سرگذشتشان را برایم تعریف کردند دین بزرگی بر گردنم دارند، بهویژه که بیشترشان نمیتوانند خاطراتشان را منتشر کنند یا از چین بروند. همۀ آنان میدانستند با صحبت دربارۀ موضوع حساس ۴ ژوئن با یک خبرنگار غربی خودشان را به خطر میاندازند. هنگام نوشتن فصلهای این کتاب، با این موضوع دست و پنجه نرم میکردم که آیا برای محافظت از آنها بعضی از جزئیات را حذف کنم یا خیر، و برای تعداد اندکی از آنها این کار را انجام دادم. اما بیشتر کسانی که با من صحبت کردند به قدری شناختهشدهاند و به قدری تجربیاتشان منحصربهفرد است که نمیشود هویتشان را پنهان کرد. این افراد به من اجازه دادند از اسامی واقعیشان استفاده کنم و میدانم این تصمیم را بهسادگی نگرفتند. امیدوارم این کتاب پاسداشت اعتمادی باشد که به من داشتهاند تا داستانشان را به من بگویند.