از پستوی همیشگیاش بیرون آمد، خرامان و عشوهگر، به قدری زیبا خود را آراسته بود که هر بینندهای با اشتیاق نگاهش میکرد و مایل بود به نحوی توجهش را به خود جلب کند. با وقار و سنگین راه می رفت. نگاهش نافذ و گیرا بود. هنگامی که شروع به صحبت کرد، جذابیت وگیرائی صدایش همه را مسحورکرد. همه ساکت به حرکات لبها و دستهایش نگاه میکردند. اطوارش همه را مست کرده بود. سکوتی طولانی و کشدار همه را فرا گرفته بود. ساحره میدانست چه میخواهد و چگونه به هدفش برسد. سکوت بیش از حد طولانی و کشدار شده بود. لوندی حرکاتش همه را سحر میکرد. دور و برش پر بود از جوانان کم سن و سالی که با دیدنش سرمست شده بودند. فضای سالن بزرگ انباشته بود از دود سیگار و بوی مشروبات الکلی. در میان افراد حاضر در سالن اثر حاصل از مصرف مواد روان گردان، بخصوص اکستازی بخوبی نمایان بود.
همه در دنیای خلصه حاصل از اثر مواد غرق بودند و برخی از آنها از پشت عینکها یدودی که به چشم زده بودند به دنیای پرزرق و برق و توهم زای محدود شان که حالا بسیار وسیع و درخشان به ذهنشان میرسید نگاه میکردند.
ساحره میچرخید و ناز میفروخت. دختران و پسران کم سن و سال به حرکات موزونش خیره شده بودند و پکهای عمیق به سیگار میزدند.