وقتی معاویه بن ابیسفیان، در رجب سال ۶۰ هجری مرد، حسین بن علی(ع)، که در مدینه بود، بر بیعت با یزید ـ خلیفهی منصوب او ـ راضی نشد و به مکه رفت. در مکه، حسین(ع) به واسطهی اخبار و هم دعوت اهل کوفه، دریافت که کوفیان به سبب نارضاییها از خلافت یزید، او را خلیفه و امام خویش میشمرند و خواست تا پشتگرمی آنها را، پشتوانهی مبارزهی خود با غصب خلافت حقّهی هاشمیان کند. پس، از حجاز راه عراق پیش گرفت به قصد پیوستن به کوفیانِ معارض خلیفه، و پیش از خود، یک تن اقوامش (پسرعمّش مسلم بن عقیل) را برای تمهید مقدّمات قیام، به عراق راهی ساخت. کار و بار دعوت مخفیانهی مسلم، با آنکه سفرش به عراق، از دشواریهایی خالی نبود و حتی یک بار آهنگ انصراف و بازگشت کرده بود، در کوفه رونق نشان داد و دوازده هزار و به قولی هجده هزار کوفی، با او بر خلافت حسین(ع) و خروج بر یزید بیعت کردند. در این گاه، «نعمان پسر بشیر» حاکم کوفه بود و گویا داعی حسین(ع) را هم اندرزی داده بود به عدم تفرقهافکنی، البته بی اعمال خشونت! خبر بیعت کوفیان با مسلم، اما ـ خواه ناخواه ـ به سبب سعایت بدخواهان نعمان، به یزید رسید. او فوراً نعمان را معزول ساخت و به توصیهی غلامش، «سرجون»، که مشاور پدرش، معاویه، نیز بود، «عبیدالله» پسر «زیاد بن ابیه» را، که در بصره بود، نامهی حکمرانی کوفه داد. عبیدالله بلادرنگ در طلب مسلم به کوفه درآمد و ناچار، مسلم به نیابت از حسین(ع) و به پشتگرمی بیعتکنندگان خروج کرد؛ اما از بیعتکنندگان، جز در لحظههای اولیه، حمایتی ندید و عبیدالله او را یافته و از بابت عبرت کوفیان، به سختی و به شکل فجیع کشت.