کتاب هویت گمشده،در حین اینکه در جستوجوی هویت است، همزمان به انکار هویت میپردازد. بحران هویت پس از جنگ جهانی دوم یکی از موضوعات مهم آن روزگار قلمداد میشد. افرادی که در طول جنگ جهانی دست به کارهای وحشتناک زده بودند پس از پایان جنگ دیگر قدرت رویارویی با خود و گذشتهشان را نداشتند. این افراد هویت خود را انکار کرده و برای خود هویت جدیدی که همواره در آرزوی آن بودند، قائل میشدند. ماکس فریش با نگاهی فیلسوفانه و قلم بینظیر خود سرگذشت این افراد را از دو زاویه دید مختلف روایت میکند.
جملات ابتدایی کتاب هویت گمشده با «من اشتیلر نیستم» آغاز میگردد. از عنوان و جملات ابتدایی نویسنده میتوان فهمید این اثر به مسئلهی بحران و فقدان هویت اشاره دارد. این کتاب از دو قسمت اصلی ساخته شده است و داستان از دو زاویه روایت میگردد. بخش اعظم کتاب از زبان اشتیلر گفته میشود و دادستان زاویه دیگر داستان را روایت میکند. فریش در این کتاب داستان مرد مفقودالاثری را شرح میدهد که با یک مجسمهساز به نام «آناتول اشتیلر» اشتباه گرفته میشود. این مرد که خود را مستر «وایت» مینامیده میشود، به جرم جاسوسی برای روسیه به زندان میافتد و تمام مدرک موجود علیه او است.
بخش قابل توجهی از کتاب به نوشتههای مستر وایت در زندان اختصاص دارد. او در این نوشتهها خاطرات خود در آمریکا را تعریف میکند. در واقع او یک شخصیت قوی، موفق و مستقل از خود ترسیم میکند، شخصیتی که اشتیلر آرزو داشت به آن دست پیدا کند. داستانهای مستر «وایت» در زندان به گونهای است که مخاطب توانایی تشخصیص حقیقت و تخیل را از دست میدهد و در نهایت با شخصیتی روبهرو میگردد که به اسکیزوفرنی مبتلا شده است.
حسن نقرهچی رمان اشتیلر را با نام «هویت گمشده» ترجمه کرده و انتشارات نیلوفر آن را در سال 1386 به بازار عرضه کرده است.
ماکس فریش نویسندهی و نمایشنامه نویس سوئیسی در 15 مه سال 1911 در خانوادهای ثروتمند متولد شد. فریش تحصیلات خود را در رشتهی زبان آلمانی در دانشگاه زوریخ ادامه داد. اما پس از مرگ پدرش در جنگ جهانی اول، تنها زمانی که 20 سال سن داشت، تحصیلات خود را نیمه کاره رها کرد. او در سال 1931 به شغل روزنامهنگاری روی آورد تا بتواند به خانوادهی خود در مسائل مالی کمک کند. او از فوریه تا اکتبر سال 1933 به شکل گستردهای به شرق و جنوب شرقی اروپا سفر کرد. او با نگارش مقالات و گزارشها از اقصی نقاط اروپا و فروش آنها به مقالات و روزنامه هزینه سفرهای خود را تامین کرد. ماکس فریش در سال 1936 مجددا به دنبال ادامه تحصیل رفت و اینبار رشتهی معماری را انتخاب نمود. او در سال 1940 فارغالتحصیل شد و در سال 1942 اولین شرکت معماری خود را تاسیس نمود و در این زمینه بسیار موفق عمل کرد.
او نویسندگی را در همین دوران آغاز کرد و اولین داستان کوتاه خود را تحت عنوان «یورگ راینهارت، یک سفر تابستانی سرنوشت ساز» منتشر نمود. او فردی ایدهآل گرا و کمالطلب بود به همین علت نوشتههایی که رضایتش را جلب نمیکرد، میسوزاند. به همین علت، اغلب اثار به جامانده از ماکس فریش از سن 30 سالگی به بعد است. او در سال 1954 کتاب «هویت گمشدهی اشتیلر» را منتشر نمود. این کتاب شهرت بسیاری برای او به ارمغان آورد. غلب آثار محبوب و شناخته شدهی فریش پس از جنگ جهانی دوم نوشته شده است. ارزش ادبی این آثار به اندازهای است که او را یکی از مهمترین نویسندگان آلمانی زبان پس از جنگ جهانی دوم دانستهاند.
ماکس فریش در سال 1942 ازدواج کرد و پس از 12 سال از همسرش جدا شد. او از ازدواج اولش سه فرزند دارد. فریش مجددا در سال 1958 با شاعر سرشناس «اینگهبورگ باخمن» ازدواج کرد. اما زندگی آنها تنها 5 سال دوام داشت و آن دو در سال 1963 از یکدیگر جدا شدند. عمر کوتاه این رابطهی پرهیجان بر زندگی ماکس فریش تاثیر عمیقی داشت. فریش این دوره را مهمترین دوران زندگی خود ذکر کرده است به شکلی که میتوان رد پای آن را در آثار فریش مشاهده کرد. ماکس فریش در4 آوریل سال 1991 در اثر بیماری سرطان در زوریخ از دنیا رفت.
عشق و زندگی مشترک، پیشداوری و اخلاقیات از مهمترین موضوعات داستانهای ماکس فریش به شمار میآیند. او در داستانهای خود بیپروا به مسائل اجتماعی، سیاسی و اخلاقی جامعه میپردازد و به آن انتقاد میکند. نگاه او به مسائل یک نگاه فیلسوفانه است اما نوشتههایش مخاطب را در دام پیچیدگیهای فلسفی نمیاندازد. فریش رمان و نمایشنامههای زیادی از خود به جا گذاشته است. رمانهای «هویت گمشدهی اشتیلر»، «هموفابر»، «گیرم اسم من گانتن باین است» از درخشانترین آثار او به شمار میآیند. «وقتی که جنگ تمام شد»، «آندورا» و «دیوار چین» از شناختهشده ترین نمایشنامههای ماکس فریش است. دو کتاب «هومو فابر» و «اشتیلر» از کتب درسی زبان آلمانی به حساب میآیند و شیوهی داستاننویسی و آن به دانشجویان آموزش داده میشود.
حسن نقرهچی مترجم کتاب هویت گمشده اثر ماکس فریش است. این کتاب پیشتر توسط علی اصغر حداد به فارسی ترجمه شده بود. حسن نقرهچی مجددا این کتاب را در سال 1386 به فارسی برگرداند. حسن نقرهچی مترجمی برجسته و معرف نویسندگان مهمی نظیر «زیگفرید لنتس» به ادبیات فارسی است. از آثار ترجمه شده توسط نقرهچی میتوان به کتابهای «سالهای سگ»، «بی حسی موضعی»، «پایان یک ماموریت» اشاره کرد.
ما متأسفیم که اشتیلر این یادداشتهای حاضر «گزارش از زندان» را در خارج از زندان با «گزارش در آزادی» ادامه نداد. این گزارشها اینجا هستند و با اجازه رسمی از افراد ذی ربط که در قید حیات هستند. بدون تغییر و اختصار چاپ میشوند. تمام فشارهایی که در این جهت وارد کردیم، اشتیلر را حتی یک روز هم در عقیده خود مردد نکرد. او هیچ نیازی به این کارنمیدید. درپی آن ما به اشتباه بودن فشارهایی که وارد میکردیم. پی بردیم. خاموشی او اگر بخواهیم آن را چنین بنامیم. عملاً اساسی ترین و شاید حتی تعبین کننده ترین گام در رهایی او از خودش بود که ما مایل نبودیم تنها این رهایی را در دوستمان بازشناسیم بلکه می خواستیم بسیار واضح تر رابطه او با دوستانش و تغییرات واقعی در روابطمان را با او که به کندی صورت میگرفت و به سختی احساس می شد، شاهد باشیم. این امکان پذیر شده بود که دوست او باشیم. اشتیلر خودش را از عذابی که برای اقناع دیگران به خود می داد؛ رهاکرده.
شرح ماجرای اسمیرینوف در اینجا کاری عبث به نظر می رسد. شاهد او برای آن روز مشکوک بی عیب ونقص بود. اشتیلر واقعا مدتی پیش از تاریخ ۱۸ ۷/ 1946 وارد نیویورک شده بود. هفتههای نخست در آنجا آن گونه که می توانست ثابت کند. نزد دوست چک خود زندگی کرده بود. او دلایل خود در این مورد را زمانی میتوانست ارائه دهد که از انکار هویت واقعی خود چشم پوشی کرده بود. بیخیالیش در برابر اتهامی که به وی زده می شد. به نظر من از روز نخست واقعی میآمد و از بیشتر اظهاراتش در بازداشتگاه حقیقیتر بود. از طرف دیگر برای مأموران که شناختی از شخصیت او نداشتند درک این مطلب که چرا اشتیلر با سرسختی هویت آشکارشده خود را پنهان می سازد. ممکن نبود. این وظیفه مأموران وظیفه شناس بود که حداقل جرمهای ثابت نشده این پرونده را بررسی کنند. در میان این جرائم آنچه بیش از بقیه به چشم می آمد. موضوع دو قتل در شهر زوریخ بود. از این ماجراها اشتیلر هیچ اطلاعی نداشت. در بیشتر موارد نتیجه بررسیها به سرعت معلوم میشد که همگی منفی بود. آزادی او در همان ماه اول امکان پذیر شد.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 3.۲۸ مگابایت |
تعداد صفحات | 472 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۴۴:۰۰ |
نویسنده | ماکس فریش |
مترجم | حسن نقره چی |
ناشر | نشر نیلوفر |
زبان | فارسی |
تاریخ انتشار | ۱۳۹۲/۰۸/۱۹ |
قیمت ارزی | 5 دلار |
قیمت چاپی | 45,000 تومان |
مطالعه و دانلود فایل | فقط در فیدیبو |
In translation from the German by Michael Bullock, this is a strange, speculative search for an identity and it progresses- on a parallel- at two levels. Based on the notebooks of Anatol Ludwig Stiller, when in jail- after a six year disappearance, and on the comments of the prosecutor who hears his case, Stiller first appears- claiming he is not Stiller- a once prominent Swiss sculptor who had abandoned his wife, Julika, a tubercular, in Davos. It is Julika, who now identifies him and goes bail for him, who fills in for Stiller- and for the reader- the background to his desertion. Stiller appears to have been a rather contemptuous, contemptible, self-centered sort, not without his charm- to which the prosecutor's wife was also susceptible. When the case is heard, and on the evidence of others, Stiller's still-denied identity is returned to him, and he goes off to live with Julika- and only at her death faces his inability to accept himself which is a part of a greater evasion. For the thoughtful reader, an enigma which has its subtler, deeper implications.
ظاهراً این آدمهای صدیق و طبیعی از دوستی توقعی بیش از این نداشتند. از نظر آنها لزومی نداشت رابطهی دوستان رشد کند، و این نکته از نظر زیبیله چیز غمانگیزی بود. بعد از شش ماه، حتی بعد از چندین سال رفت و آمد، با این آدمها در همان نقطهای درجا میزدی که پس از بیست دقیقه رسیده بودی، همین و دیگر هیچ. از نظر آنها دوستی به همین ختم میشود که برای دیگری از صمیم قلب حال و روزی خوب آرزو کنند. دوستی فقط برای آن است که زندگی به نحوی شیرینتر شود. برای مسایل زندگی روانپزشک وجود دارد، چیزی شبیه تعمیرکار مسایل درونی تا اگر کسی با نقصی روبهرو شد که خودش از پس برطرف کردن آن برنیامد به سراغ آنها برود. بههرحال شایسته نیست که انسان با طرح مسایل غمانگیز خود اسباب ناراحتی دیگران را فراهم کند. در ضمن از دست دیگران عملاً جز کلیگویی و ابراز خوشبینی خشک و خالی کاری برنمیآید. اشتیلر ماکس فریش