درباره درآمدی بر مطالعه ی بنیان ها، سازه ها و نمودهای فرهنگ ملی ایران
بی شک امروزه بیش از هر زمان دیگری نقش فرهنگ در زندگی انسانها نمایان شده است. اگر تا قبل از دهههای گذشته بر نقش اقتصاد، سیاست، امنیت و پاردایمهای مرتبط با آنها در زندگی و رفاه انسان به معنای به ما هو انسان، تاکید میشد، امروزه علاوه برمکاتب جامعه شناختی و فرهنگ شناسی، پارادایمهای دیگری چون انسان شناسی، روان شناسی، مطالعات تاریخی، اقتصادی، سیاسی، و امنیتی هم بر جنبههای مختلف فرهنگی انسانها و جامعه تأکید میورزند. به همین خاطر است که علاوه بر دولتها، قدرتهای برتر جهانی نیز برای پیشبرد اهداف سیاسی، اقتصادی، امنیتی واجتماعی خود بر جنبههای مختلف فرهنگی جوامع در ابعاد و شئونات مختلف آن، برای نفوذ و سلطه و هدایت مردم آنها در جهت منافع خود، تاکید ورزیده، سیاستگذاری و برنامه ریزی میکنند.صاحب نظران برجستهی زیادی در دانشگاههای معتبر جهان حتی صاحب نظران مارکسیسم جدید نیز از قرنها پیش متوجه شده اند که عامل فرهنگ در جامعه نه تنهاکمتر از اقتصاد تعیین کننده و تاثیرگذارنیست بلکه به اندازه و گاها بیش از آن، نقش تعیین کنندگی دارد.به همین خاطر است که علاوه بر دولتهای جهان سوم و توسعه نیافته، قدرتهای برتر جهانی نیز برای پیشبرد اهداف سیاسی، نظامی و امنیتی، اقتصادی و اجتماعی خود، بر مطالعه و شناخت فرهنگ جوامع مختلف (برای نفوذ و کنترل فرهنگی در میان مردم آن ها)، تاکید فراوانی داشته اند. طی چندین دههی گذشته، در دانشگاههای معتبر جهان مکاتب مختلف فرهنگی پدیدار گشته که در آنها مطالعه، آموزش و تدریس فرهنگ و ابعاد آن، و آموزش دیدگاههای فرهنگی به دانشجویان پی گرفته میشود.بی شک این مطالعات بخصوص مطالعات فرهنگی و جامعه شناختیِ کنشها و رفتارهای اجتماعی جوامع مختلف، کمک شایانی به شناخت نقاط ضعف، قوت و فرصتهای موجود فرهنگی میان مردم جوامع مختلف کرده و مسئولین آن جوامع را برای بهبود کیفیت زندگی مردم خود هدایت میکند. اما از طرفی این شناخت، پژوهشها و مطالعات فرهنگی میتواند چون چاقوی دولبه ای، به ضرر کشورهای توسعه نیافته بینجامد؛چرا که با شناخت نقاط قوت و ضعف فرهنگی، ارزشی، وبنیانهای فرهنگی ملتها، کشورهای جهان اول بهتر میتوانند راه نفوذ و سلطه بر آنها را یافته، و مقاومت آنها در مقابل غلبه فرهنگی و ارزشی و به تبع آن غلبه بر تمام شئون زندگی مردم جهان سوم را یافته و با استفاده از رسانههای قدرتمند و صنعت فرهنگی قوی خود، مقاومت آنها را راحت تر درهم بشکنند. اما بتدریج کشورهای جهان سوم نیز از اهداف توسعه طلبانهی قدرتهای جهان اول مطلع گشته، و به مطالعهی گستردهی فرهنگ و ارزشهای فرهنگ ملی خود روی آورده تا با شناخت عناصر مهم فرهنگی خود و ابعاد و مولفهها و شاخصهای عملیاتی آن، فرهنگی ملی خویش را تقویت کرده، و با ارزیابی وضعیت فرهنگی مردم خویش، نقاط ضعف و قوت و فرصتها و سرمایههای فرهنگی خویش را شناخته و بتوانند به رفع نواقص و نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت فرهنگی خود پرداخته، فرهنگ ملی جامعه خود را هدایت و مدیریت نمایند تا در برابر نفوذ و تهاجم ارزشها و فرهنگهای مهاجم یا تهاجم ارزشها و فرهنگهای جهان اول، تاب مقاومت را داشته، و بدین وسیله بتوانند جوانان خویش را مصون از این گونه تهاجمهای فرهنگی نمایند. نمونه هایی از این دیدگاهها را میتوان در تبیین و تدوین نقشه راه فرهنگی یا اقدامات فرهنگی کشورهایی چون ژاپن در تبلیغ وترویج فرهنگ کار، کره جنوبی در ترمیم تاریخ فرهنگی و تمدنی خویش از طریق هنر، فیلم و سینماو تلویزیون، شوروی سابق و چین با روی آوری به دیدگاههای سوسیالیستی و گسترش ایدئولوژی مارکسیستی و در نهایت جمهوری اسلامی ایران با گسترش ایدئولوژی دینی، و طرح تبیین و تدوین سند نقشه مهندسی فرهنگی و پیوست نگاری فرهنگی و... مشاهده کرد. این پژوهش با طرح مطالعهی علمی، پژوهشی و نظری و با استفاده از روش جامعه شناختی استقرایی و قیاسی و با استفاده و بهره گیری از دیدگاهها و نظریات کارشناسان خبره و اساتید دانشگاهی به دو روش مذکور و جلسات کارشناسی، به مفاهیم و متغیرهای اساسی فرهنگ ملی، نائل گشت و سپس به تبیین و تدوین ابعاد و مولفهها و در برخی موارد در حد مقدورات، شاخصهای عملیاتی آنها، اقدام نمود تا با برآورده نمودن یکی از نیازهای اساسی جامعهی علمی و مدیریتی کشور، راه را برای پژوهشهای بعدی توسط اساتید دانشگاهی، دانشجویان مقاطع ارشد و دکترا، و همچنین مدیران و کارشناسان امور فرهنگی، اجتماعی و مدیریتی و سایر رشتهها که احساس نیاز نمایند، باز نماید. به علاوه مدیران عالی و میانی فرهنگی، اجتماعی و اجرایی، و سایر علاقمندان میتوانند با استفاده از نتایج آن به ارزیابی ارزشهای فرهنگی، ملی و دینی جامعهی هدف خود، بپردازند.باشد که مفید واقع گردد.
دکتر علی قلی جوکار