گفتمانها بر اثر عوامل اجتماعی، به شکلی غیر ارادی و فرایندی، یا بر اثر عوامل ارادی و مدیریتپذیر، ساخته و تقویت یا تضعیف میشوند؛ بنابراین، میتوان سخن از ضرورت گفتمانسازی را سخنی روا دانست. برای تبیین ضرورت گفتمانسازی در حوزۀ زن و خانواده، سزاوار است این پرسش را پیش کشیم: چرا در چند دهۀ گذشته، نهادهای مدیریتی، سیاستگذاران، قانونگذران و جامعۀ نخبگانی و فرهیختگان، به فهمی مشترک نسبت به مسائل و مشکلات زنان و خانواده نرسیده و در تدوین اسناد راهبردی و قوانین و برنامهها، ناهماهنگ عملکردهاند؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند بررسی عواملی چند، از جمله ضعف کارشناسی و وجود ساختارهای معیوب است؛ امّا بیشک، یکی از عوامل مهمّ آن، نبود یا ضعفِ نظام معنایی مشترکی است که در دامنۀ آن، مسائل توصیف و تحلیل، و ارزشها تبیین شود؛ الگوهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی طرّاحی شود؛ ساختارهای حقوقی اصلاح شود؛ اسناد راهبردی تدوین و برنامههای کلان طرّاحی شود و در مرحلۀ اجرا، بر اساس همان نظام معنایی، ارزشیابی شود. در پاسخ تفصیلی به این پرسش میتوان گفت که در جامعۀ سنّتی در حوزۀ زن و خانواده، دو گفتمان چیرگی نسبی داشتهاند: گفتمان فرودستی زنان و گفتمان خانوادهمحور. تحقیر صفات زنانه، دیدهنشدن مصلحت زنان حتّی در ابعاد سلامت و بهداشت، ارزشگذاری کمتر برای فعّالیتهای زنانه و بیتوجّهی به مطالبات زنان، نمونههایی از چیرگی گفتمان فرودستی زنان بود که در جامعههای گوناگون، بیشوکم بازتاب مییافت. چیرگی گفتمان خانواده را میشد در پُررنگ بودن پیوندهای خانوادگی، برتری ارزشهای گروهی خانواده بر منافع فردی، گرامیداشت والدین و حمایت از سالمندان دید. چیرگی گفتمان خانوادهگرا، هم به فطرتِ خانوادهگرای بشر باز میگشت و هم از تجربۀ تاریخی بشر در استفاده از ظرفیتهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتّی سیاسی خانواده سرچشمه میگرفت و البتّه، آموزههای دینی نیز در تقویت این گفتمان مؤثّر بودند. تحوّلاتی که بهویژه در سدۀ اخیر، در جامعههای بشری اثر گذاشت، به شکلگیری و تقویت گفتمانهایی رقیب، از جمله گفتمان فردگرایی و گفتمان برابری و گفتمان مصرف انجامید. گفتمان فرودستی زنان به دلیل ناتوانی ذاتی خود و نداشتنِ پشتوانۀ فطری و علمی، بهتدریج به گفتمانی حاشیهای تبدیل میشود؛ هر چند میکوشد که خود را در شکلهای پیچیدهتر و پنهانتر حفظکند. در برابر، گفتمان تشابه، از همین نقطه ضعف علمی و فطری گفتمان فرودستی بهره برده و آشکارکردن شکلهای فرودستی و نکوهشِ آن را زمینهای برای بخشیدن مشروعیت و عقلانیت به خویش و انتقال خود از حاشیه به متن قرار دادهاست. البتّه، حاشیهنشینی گفتمان خانوادهگرا، داستان دیگری دارد. از تلاش شماری اندک از رادیکالفمینیستهای اروپایی ضدّ خانواده، لیبرالفمینیستهای مخالفِ ارزشمندی خانواده و گروهی از مارکسیستها و چپگرایان که بگذریم، تلاشهای آشکار بر ضدّ کلّیت خانواده، چندان پُررنگ نبودهاست؛ بلکه در سدۀ اخیر، چند علّت در حاشیهنشینی گفتمان خانواده، تأثیر گذاشتهاست: اوّل. چیرگی گفتمان برابری که در پوشش رویارویی با فرودستی زنان، تمایزات تکوینی را کماثر میدانست و بر همسانی نقشها، فرصتها، حقوق و الگوهای تربیتی و مشارکت اجتماعی تأکید میکرد. دوم. چیرگی گفتمان فردگرا که شادکامی فردی و اباحهگرایی و استقلال را مفهوم مرکزی خود قرار میداد و نسبت به خانواده و روابط خانوادگی، بر اساس میزان دسترسی به آزادی و منافع فردی داوری میکرد. سوم. چیرگی گفتمان مصرف که سبب میشد مصرف به عاملی مهمّ در هویتسازی و هویتنمایی تبدیل شود. این نظامهای معنایی -که همگی خردهگفتمانهایی برای گفتمان لیبرالیستیاند- ارزشهای خانواده، ساختار خانواده، نقشهای متمایز خانوادگی و اهمّیت تشکیل و حفظ خانواده را زیرِ سؤال بردند؛ به گونهای که هماکنون، گفتمان خانواده در همۀ جامعههای جدید، البتّه با آهنگی متفاوت، به حاشیه رانده میشود. نمودهای این حاشیهنشینی را در مواردی چون بالارفتن سنّ ازدواج، افزایش طلاق، سهلانگاری نسبت به ارزشهای خانواده در نظام تربیت رسمی و غیر رسمی، بیتوجّهی به خانواده و بدفهمی از مصلحتهای خانواده، میتوان در سیاستها و برنامهریزیها دید. حاشیهنشینی تدریجی گفتمان خانواده در نیمقرن اخیر، در سطح جامعۀ نخبگانی و عمومی جریان داشتهاست. به دلیل اثرپذیری خانواده از گفتمانهای ضدّ خانواده است که میبینیم حسّاسیت خانواده در برابر تضعیف ارزشهای خانوادهگرایانه کاهش یافتهاست. اینکه برخی برنامههای رسانهای، ارزشهایی چون سرپرستی و اقتدار، مرزهای ارتباطی، قناعت و همگرایی را، بدون دریافت واکنشهای مؤثّری از مخاطبان خود، زیرِ سؤال میبرند و اینکه نظام تربیت رسمی، خانواده را فقط حمایتگر اقتصادی مدرسه یا نهادی در دامنۀ برنامههای خود ببیند و خانواده در شکلگیری سیاستها و برنامههای خُرد و کلان آموزش و پرورش و نظارت بر عملکرد آن دخالتی فعّال نداشتهباشد، نمودهایی از حاشیهنشینی گفتمان خانواده در جامعۀ ایران است. تغییر جهتگیریهای مؤثّر در زنان و خانواده در دولتهای گذشته، میتواند نشانی از چیرهنبودنِ گفتمان تناسب یا گفتمان خانواده باشد. در دولتهای پنجم و ششم و در جریان تدوین برنامههای اوّل و دوم توسعه، توجّهی ویژه به موضوع زنان و خانواده نشد. اینکه در دولتهای هفتم و هشتم و تدوین برنامههای سوم و چهارم توسعه، بر تقویت مشارکت اجتماعی زنان و حرکت به سوی جهتگیریهای تشابهطلبانۀ بینالمللی پافشاری میشد و اینکه در دولتهای نهم و دهم و در تدوین برنامۀ پنجم توسعه، تا اندازهای بر خانوادهگرایی تأکید میشود، نشانگر آن است که گفتمان تناسب و گفتمان خانواده، از حاشیه به متن نیامدهاند؛ و گرنه، چنان گسترش مییافتند که خودآگاه یا ناخودآگاه، در جهتگیریهای دولتهای مختلف، گذشته از سلیقههای سیاسیشان، اثر میگذاشتند.
فرمت محتوا | epub |
حجم | 414.۷۶ کیلوبایت |
تعداد صفحات | 462 صفحه |
زمان تقریبی مطالعه | ۱۵:۲۴:۰۰ |
نویسنده | مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران |