- درباره کتاب صوتی فهم فلسفه، اندیشه معاصر:
کتاب صوتی «فهم فلسفه؛ اندیشه معاصر» یکی از سه جلد کتاب از مجموعهی «فهم فلسفه» است. عناوین دیگر این مجموعه عبارتند از: «اندیشه در روزگار باستان و دوره یونانیمآبی» و «فلسفه در قرون وسطی و دوران تجدد». این کتاب به تحلیل و معرفی فلیسوفان پس از انقلاب صنعتی میپردازد و به قلم فیلسوف بزرگ خانم «جون ا.پرایس» نوشته شده است.
- خلاصه کتاب صوتی فهم فلسفه اندیشه معاصر:
انقلاب صنعتی در اواسط قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، دوران تغییرات چشمگیر در زمینهی فنآوری، اجتماع، سیاست و فرهنگ بود. تقریبا همهی وجوه زندگی روزمره و از جمله اندیشهی فلسفی زمان تحت تاثیر این دگرگونیها قرار گرفت. تا پیش از انقلاب صنعتی، اکثر جمعیت جهان روستایی بود. حال آنکه در اواسط قرن نوزدهم بیش از نیمی از مردم کشورهای صنعتی در شهرها زندگی میکردند. انقلاب طبقهی جدیدی از کارگران تنگدست بهوجود آورده بود که مجبور به زندگی در زاغههای اجارهای پرجمعیت در اطراف کارگاهها و کارخانهها بودند. رشد صنعت و افزایش جمعیت شهرها مشکلاتی برای برخی از افراد که مالک زمین بودند، پدید آورد. برای روشن شدن این موضوع به رفتوآمد خود از از خانه به دانشگاه یا سرکار فکر کنید. جادهای که شما در آن رانندگی میکنید، زمانی یک مزرعه بوده است. وقتی جامعه تصمیم گرفت این جاده را احداث کند، احتمالا پیشنهاد کرد که زمین را به قیمت عادلانه از مالک آن خریداری کند. اگر مالکان تصمیم میگرفتند زمینهایشان را نفروشند، جامعه میتوانست آنها را مجبور به ترک آن کند و بهای آن را به قیمتی که معقول تشخیص داده بود یا براساس ارزش منصفانهی بازار بپردازد. اینجا دو اصل را در کار میبینیم. اولین آنها اصل حقوق فردی است (حق مالک زمین برای گرفتن غرامت عادلانهی زمین خود) که باید محفوظ باشد. اصل دوم این است که خیر اکثریت بر خیر هر فرد الویت دارد. این فلسفهی سودباوران است: «خوشبختی برای بیشتر مردم». تاسفآور است که مزرعهداران، خانه و زمین خود را از دست میدهند، اما بنا به نظر سودباوران خیر اکثریت بر خیر تکتک افراد الویت دارد. اصل «بزرگترین خوشبختی» سودباوران، زادهی انقلاب صنعتی بود و اینبار «جرمی بنتام» فیلسوف بریتانیایی این اصل را ارائه داد.
سودباوری بیش از ۱۰۰ سال انگلستان را زیر نفوذ داشت، زیرا فیلسوفان سودباور در اعتقادشان به اینکه مردم باید در پی لذت و خوشبختی باشند، بسیار واقعبین و عملگرا بودند. با اینحال بهزودی نوعی فلسفهی سودآوریستیز بر اساس فردیت و نه اجتماع در کل آن، شکل گرفت. این فلسفه با تکیه بر فردیت با عقیدهی سودباورانهی خوشبختی برای تودهها مخالف بود. در نظر این متفکران خود-اتکایی فرد بسیار مهمتر از خوشبختی برای اجتماع است. این فیلسوفان که «فردباور» نامیده میشدند، همچنین دیدگاه سودباورانه را که میگفت لذات پایهی ارزشهای اخلاقی است، رد میکردند. «سورن کییرکه گور» و «فردیش نیچه» دو تن از فیلسوفان فردباور مهم بودند. در نظر کییرکه گور و نیچه لازم بود فلسفه راه جدیدی (راه فردیت) را در پیش بگیرد. آنها عزم کرده بودند نظامهای فکری را که ادعا داشتند به فهمی تمام و کمال از بشریت و تاریخ رسیدهاند، کنار بگذارند. آنها میخواستند بر این عقیده تاکید کنند که افراد در برگزیدن مسیر خود آزادند. آنها اصرار داشتند که انسان مانند جانوران و گیاهان، طبیعت تثبیتشده ندارند. آنها میگفتند که ما مختاریم آنچیزی را که میخواهیم باشیم، خلق کنیم. هرچند پس از آنها فیلسوفان نگاه عمیقتری به ارزش زندگی انسان و اهمیت تصمیمهای فردی انداختند. توجه آنان اکنون به طبیعت افراد بود، به نگرانیهای ما، احساس گناه ما و نیروی ما و کوششمان برای آزادی، تا خود راستینمان را پیدا کنیم. بدینسان بود که فلسفهی عملگرای قرن بیستم، معروف به پراگماتیسم متولد شد.
پراگماتیسم فلسفهای اختصاصا آمریکایی بود که در پایان قرن نوزدهم شروع به نشو و نما کرد. پراگماتیسم بر این است که «عقاید تنها هنگامی مفیدند که بتوان آنها را عملی کرد». فیلسوفان براگماتیک همهی تفکراتی را که ارزش عملی نداشتند، کنار گذاشتند. دو تن از پیشروان این عصر جدید اندیشهی عملی «ویلیام جیمز» و «جان دیوئی» بودند که اولی فلسفهی جدید را باب کرد و به روانشناسی و دین علاقهمند بود و دومی پای آن را به مدارس آمریکایی باز نمود و بر روی مطالعات اخلاقی و اجتماعی تمرکز میکرد. آن دو در این نظر که حقیقت چیزی است که برای ما نتیجهبخش و به حال جامعه سودمند باشد، اتفاقنظر داشتند. پراگماتیستها برخلاف یونانیان باستان و مشخصا سقراط و افلاطون، به وجود حقیقت لایتغیر مطلق که در مورد همه و در همهجا و همهی زمانها کاربرد داشته باشد، اعتقادی نداشتند.
اگرچه جیمز و دیوئی هردو پراگماتیست بودند، هریک تاثیری متفاوت در اندیشهی معاصر داشتند. جیمز با ترکیب فلسفه و روانشناسی نفوذی بهسزا در فیلسوف مهم فرانسوی «هانری برگسون» و اگزیستانسیالیسم، جنبشی فلسفی که پس از جنگ جهانی دوم پرآوازه شد، به جا نهاد. نفوذ دیوئی در مقام اصلاحگر تعلیم و تربیت هنوز هم در مدارس آمریکا احساس میشود. اندیشهی او بر «آلفرد نورت وایتهد» فیلسوف متولد انگلیس که میخواست فلسفهاش کارکردی اجتماعی داشته باشد، اثرگذار بود. برگسون و وایتهد با هم نظام اندیشهی جدیدی را معروف به فلسفهی فرآیند ارائه کردند. آنها با مطالعهی آثار «داروین» شیفتهی نظریهی تکامل از طریق انتخاب طبیعی شدند. با اینحا آن دو با داروین موافق نبودند که فرآیند حیات نتیجهی رخدادی تصادفی است. برگسون و وایتهد نمیتوانستند این عقیده را بپذیرند که تکامل تصادفی و بیبرنامه اتفاق میافتد. برگسون عزم کرد تا نشان دهد نیرویی جهت تکامل را مشخص میکند و وایتهد بر این عقیده بود که هرچیز با چیز دیگر مرتبط است. این فیلسوفان میخواستند نشان دهند که وحدتی در زندگی هست که همهی چیزها در فرآیند تکاملی رابطهی متقابل دارند. در نظر وایتهد و برگسون هیچ بخش از جهان ایستا نیست و نیز هیچ بخشی نمیتواند به کلی مستقل از سایر بخشها و به خودی خود کار کند.
فیلسوفان در طول قرنها پرسشهای دشوار و محققانهای طرح کرده بودند: «من کیستم؟»، «آیا زندگی معنایی دارد؟»، «آیا خدایی وجود دارد؟» و... پاسخهایی که برای این پرسشها اندیشه شد، زیربنای نظامهای بزرگ فلسفی غرب شد. با این حال جنبشی به نام فلسفهی تحلیلی در جهان غرب شکل گرفت که این نظامهای عریض و طویل اندیشه را رد میکرد. فیلسوفان تحلیلی به فیلسوفانی که به مردم میگفتند چگونه باید رفتار کرد، یا حتی بدتر از آن، فیلسوفانی که درمورد طبیعت انسان نظر میدادند یا با دیدهی تمسخر مینگریستند. در نظر این متفکران تنها وظیفهی فلسفه، روشن کردن معنای زبان است. آنها از حدسیات درمورد واقعیت، کائنات یا معنای زندگی سر باز میزدند، زیرا بر این اعتقاد بودند که هیچکس نباید در توضیح چیزی بکوشد که زبان نمیتواند به روشنی بیان کند.
فیلسوفان تحلیلی میخواستند فلسفه را محدود به تحلیل زبان کنند. آنها همچنین از رابطهی میان جهان تجربهی روزمره و جهان طبیعی به خوبی آگاه بودند، اما گمان میکردند که میشود این معما را با تحلیل منطقی و موشکافانهی زبان حل کرد. پدیدارشناسان با چنین دیدگاههای محدودی از زبان مخالف بودند و مسیر فلسفی متفاوتی را در پیش گرفتند. هرقدر که فیلسوفان تحلیلی کار خود را بر روی شفاف کردن هرجومرج زبان و اندیشهی مبهم، از آن دست که در ماءالطبیعه رایج است، متمرکز کرده بودند، پدیدارشناسان عملا زبان پیجیده و انتزاعی را تشویق میکردند. پس از آنها اگزیستانسیالیسم در پاریس و پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد. آنها بر این اعتقاد بودند که ما ذات خود را از طریق آزادی انتخاب و مسئولیت اخلاقی خلق میکنیم. در مقام انسان ما از آزادی تصمیمگیری برخورداریم که چگونه زندگی کنیم.
- تم کتاب فهم فلسفه اندیشه معاصر:
این کتاب در هفت فصل به بررسی و معرفی فیلسوفان سودباور، فردیت، فلسفهی فرآیند و تحلیلی، پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم میپردازد.
- درباره جون ا.پرایس:
خانم جون ا.پرایس دارای درجهی دکتری فلسفه از دانشگاه ایالتی آریزونا و استاد ممتاز فلسفه و مطالعات دینی در کالج شهر مسا واقع در آریزوناست. او مدت سیوپنج سال در دورهی لیسانس برای دانشجویان دانشجویان فلسفه تدریس کرده است.